سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدای من ! چقدر زشت و بدقواره شدم
چو آسمان تهی از مه و ستاره شدم

هزار مرتبه دادند ترکم از تریاک
نبود درک و اسیرش هزار باره شدم

امید مادرم این بود تا شوم دکتر
ببین که عاقبت کار هیچکاره شدم

گذشته زان که شدم خار چشم اهل و عیال
به راه نوع بشر نیز سنگ خاره شدم

چو داخل آدم و کارآ و سر به راه و مطیع
نبودم آخرش اخراج از اداره شدم

به کنج خانه نشستم کنار منقل و باز
نه در تلاش رهایی نه فکر چاره شدم

ز جانب دو سه تن همچو خویش دور بساط
طواف کردم و هی نایب الزیاره شدم !

خمار تا که نباشم به جمع نشآگیان
حمار از این بکش و آن بکش هماره شدم

به جای آنکه دهم پند خیرخواهان گوش
ز نشآگی متوسل به استخاره شدم

دریغ و درد زمانی چو بنز بودم و حال
ژیان بی در و بی سقف و بی شماره شدم

چو دفتری که بود جمله هاش جمله رکیک
به دست هر که رسیدم به خشم پاره شدم

به ظاهر غلط انداز من نگاه مکن
بزن کلنگ که چون مسجد ضراره* شدم

تفو هزار تفو بر عصاره ی خشخاش
که من اسیر و به عسرت از این عصاره شدم.


*در اصل مسجد ضرار است ولی در تنگنای قافیه خورشید....




تاریخ : دوشنبه 100/6/22 | 9:37 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر