سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در روستـــای «یوســف آبــاد» دارد اقامت مرد چاقی

شاعر ولی بیگانه با شعر ، دل بسته بر دیگ و اجاقی


از صبح تـــا شب کنج خانه ، کز کرده در جنب زنانه

میـــدان فعّالیــــت او ، محــــــدود باشـــــد در اتــاقی


تلفیـــق با هم صـــدر و ذیلش ، دیگر نباشد باب میلش

نه شاهـــد آیینه رویی ، نه ساقـــی سیمینــه ساقی


افسرده وغمگین وبیمار،چون خودروی افتاده ازکار

این روزهــا حتی نوشتار ، باشد برایش کار شاقی


گردد وجود شعله خیـزی ، با خــوردن حبّ مویزی

سردی دمارازوی درآرد،گرغوره خاید یا سماقی


باهمسرخود همچوخواهر ، حتی اگردرجوف بستر

شد سالها کزهم جدایند ، بی صیغه ی تلخ طلاقی


این روزهـــا آید به دیـــده ، زردآلوی تـــرش لهیده

آن سیب سرخی راکه دادند،یکروزبردست چلاقی


«بینی و بینک» برزبانش ، جاری ولی باشد گرانش

تــادر خطاب او را بگوید : ای مهربان «هذا فراقی»


از پیـــر همســـر تا نـواده ، تلخ است کام خانواده

با مرگ مـــرد چــــاق شاید ، شیرین بیفتد اتفاقی.







تاریخ : شنبه 94/8/9 | 11:27 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر