سفارش تبلیغ
صبا ویژن


چتر گشوده ی طاووس
زیر باران پروانه
نقاشی بهار.


نوید آمدنت را به گوش گل گفتم
شکفت وعطر پراکند و چتر گستر شد

تو آمدی و بهار آمد و زمستان رفت
صفای هر قدمت  عشق بارورتر شد.


مبارک باد بر تو عید نوروز
لبت خندان دلت بر غصه پیروز

ز دیروزت بود امروز بهتر
بود فردای تو بهتر از امروز.


آن سوی کویرهای دور از باران
در دامنه های نوظهور از باران

قدری بنشینیم و نفس تازه کنیم
صبح گل سرخ در عبور از باران


بهارانی که عشقش در کنار است
به دامانش گل و یارش هزار است

به هر جا رو کند با نقد شادی
خریدار دل امیدوار است.


بهاران می رسد در باغ در گلخانه در خانه
به روی عاشقان بگشاده رو در می گشاید گل

توهّم می زند با دیدن بلبل که پنداری
کبوتر می شود در آسمان پر می گشاید گل.




تاریخ : جمعه 99/12/29 | 11:26 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر

پشت این پنجره مانده ست نسیم

نفسم می گیرد

آی ی ی ی

این پنجره را بگشایید

بوی جانبخش اقاقی ها را دریابید

قاصدک می گوید:

خبری در راه است...

این بهار است که بر پنجره پر می ساید!




تاریخ : سه شنبه 99/12/26 | 6:28 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


تو  ای   مرا  همه جا   یار  و تکیه گاه  بمان
فروغ   دیده ی دل   ، برق   در   نگاه   بمان

امید    آخر   شب های     تار    بی   سحرم
نوید    تابش     زیباترین       پگاه     بمان

به  برج   طالعم   ای  آخرین  ستاره   بتاب
به   آسمان  خیال  من  ای  تو    ماه   بمان

مرا   که   خسته  دل   از    روزمرّگی هایم
قسم  به   عشق   رعایت  کن  و پناه بمان

به وادیی که  مه  و سال عمر درگذر است
رفیق    راه     نبودی ،  چراغ راه   بمان

به دام رنج ، مرابیش ازاین مخواه ، مرو
به  نام   عشق ، مرا  بیشتر بخواه  بمان

اگر  شکستن  دل  ازمن اشتباه  تو  بود
تمام    عمر در  این  کار  اشتباه   بمان

فرشته ای که ترا درس عاشقی آموخت
مگر نگفت  به  پیمان  اشک و آه بمان

اگر که عشق ملال است بی ملال مباش
وگر که عشق گناه است ،در گناه بمان

به پاس خاطره هایی که داشتی با من
بمان،همیشه مرا یارو تکیه گاه  بمان.




تاریخ : جمعه 99/12/22 | 12:5 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


گفت     «اقرآ باسم ربک»        جبرییل
با  محمد (ص)    آفتاب       بی    بدیل

آن  که  نورش  ظلمت  شبها     شکافت
پرتو   مهرش  به  دلها    راه      یافت

امّی    اما    صاحب      امّ    الکتاب
آفتاب    آمد      دلیل           آفتاب

نکته   آموزی    که   با  برهان خویش
آیه های روشن    قرآن      خویش

معرفت  را  عشق را تفسیر   کرد
مکتب  اسلام   عالمگیر     کرد

خلق را  پیمود  با حلوای     کام
شربت  توحید   در    کآس الکرام

نوربخش  دیده ی       افلاکیان
خاک   پایش    توتیای  خاکیان

عدل  را  گسترد وحکمت را فزود
سوی  او  ما  را رهی دیگر گشود

رهنمایی    کاملی       روشنگری
آشنایی    رهبری       پیغمبری

شام  هستی   از طلوعش روزشد
پرتوی  افکند و ظلمت سوز شد

داد   منشوری  به تاییدش  خدا
با جهانی  فضل  در  غار حرا

تا   مسلم  شد  بر او پیغمبری
رهنمایی  کرد  با   روشنگری

ظلم   را و جهل را  نابود  کرد
کردگارش هرچه میفرمود کرد

زندگی  را  داد  مفهومی جلی
با  تلاش خویش و ایثار علی

گوهرانی  زو  پدید آمد   سزا
هر یک آیه ی«کنت کنزا مخفیا»

تا که  دنیا هست دینش نیز هست
خاندان  راستینش  نیز   هست.




تاریخ : پنج شنبه 99/12/21 | 7:21 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


 هفتمین خورشید آفاق هدایت کاظم است

چشمه ی سیال فیض بی نهایت کاظم است

معنی روشن تر از خورشید قاموس جهاد

زندگی را تا نهایت از بدایت کاظم است

سالکان پایمرد وادی اخلاص را

با زلال کوثر حق در سقایت کاظم است

پیشوایی کز نفوذ حکمت و تدبیر او

منسجم گردیده ارکان هدایت کاظم است

«کاظمین الغیظ و عافین عن الناس» از کتاب

گفت پیر معرفت مصداق آیت کاظم است

بر فراز منبر دین محمد چون علی

استقامت را به تفسیر و روایت کاظم است

کاروان مانده در ظلمات را تا ملک نور

معنی ارشاد و مفهوم هدایت کاظم است

غیرت آموزی که از ناموس قرآن کریم

کرده با ایثار جان خود حمایت کاظم است

آن که در زندان هارون کاخ استبداد را

می کند ویران به نیروی درایت کاظم است.




تاریخ : سه شنبه 99/12/19 | 6:18 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر

باطّلاع دوستان عزیز و ارجمند می رساند:

امروز از سوی کمیته ی ارزشیابی هنرمندان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

«نشان درجه یک هنر» به ارادتمند تعلق گرفت...هذا من فضل ربّی.

عباس خوش عمل کاشانی.

1399/12/17




تاریخ : یکشنبه 99/12/17 | 9:47 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


در مسیر شعر آیینی به گامی استوار
راه می پیمود والا شاعر نیکو شعار

یادگار از او بسی شعر است در دیوان دهر
سخته و شیوا و خوش مضمون ونغز و آبدار

واحد کالالف بین شاعران مذهبی
همچو او کم دیده چشم مردمان روزگار

از مدایح تا مراثی فاخر و شیوا بود
شعرهایی را که در دوران رقم زد بی شمار

نازم آن شاعر که تا آخر به کانون ادب
افتخار و اعتبارش بود مدح هشت و چار

آفتاب معرفت از بیت بیت شعر او
پرتوافشان است و باشد تا قیامت برقرار

شعر او تاشد مؤیّد از دم روح القدس
نور معنا تافت او را بر دل امّیدوار

عافیت جو چون در ایام حیات خود نبود
عاقبت هم نیست در فردای محشر شرمسار

از علی آموخت اخلاص عمل تا زنده بود
زان رقم زد کاتب حق مرگ او با افتخار

رحمةٌ للعالمینش دستگیر محشر است
بود زیرا  در طریق رادمردی پایدار

مهر اولاد علی در سینه ی سینایی اش
بود و جولان داشت با آن مهر در هر رهگذار

نقشبند آفرینش در حقیقت نقش کرد
در دل او عشق آل الله بی نقش و نگار

تابشی از ماه و مهر معنویت جلوه گر
بود از سیمای او مشهود هر لیل و نهار

خیرخواه همگنان خویش بود و از شرور
جست دوری با نوای الفرار و الحذار

بود ورد دائم الاوقات وی در حشر و نشر
لافتی الّا علی لاسیف الّا ذوالفقار

فارس میدان معنا بود و با الفاظ خویش
آهوی مضمون به دام آورد هنگام شکار

راههای سنگلاخی را چه خوش طی کرده بود
با قدمهای توانمندش بدون راهوار

از ولایت پیروی می کرد و در این راه بود
نوجوانان صداقت پیشه را آیینه دار

همتش چون با حمیت نسبتی دیرینه داشت
راههای انحرافی را نشان داد آشکار

یاعلی گویان به راه اهل تقوا رفت و دید
پشتبانیهای بی حد از امامان کبار

کاروان شعر آیینی به کاشانشهر بود
با دلالتهای او تا قاف شهرت رهسپار

اعتمادش بود برحق ، اعتقادش راستین
یافت از آن رو به نزد اهل معنا اعتبار

شاعران فحل آیینی بسی بودند لیک
همچو او کم بود در کاشان عزیز و کامیار

از خدا خواهم برای حافظی عزت که او
شعرهای منتخب را داد از وی انتشار

نام اوثبت است بر لوح دل اهل ادب
همچو شعر او که در تاریخ باشد ماندگار

یافتم از قلزم شعر فراهی ، خوش عمل
حافظی تا ناخدایی کرد ، درّ شاهوار




تاریخ : شنبه 99/12/16 | 1:23 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
 
طعنه بر فلسفه ی نـــاب ارسطو زده است
فقه هر جا که کم آورده سپس تو زده است
ایمن از نوک زدن جغـــد مصیبت ها نیست
سنگ آن دست که بر بـال پرستو زده است.



تاریخ : چهارشنبه 99/12/13 | 6:48 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


ایران  من  از  چه روست  زاری هایت؟
ای    من    به     فدای  اشکباری هایت
پرواز   خوش  کبوتران   تو   چه     شد؟
کو   نغمه ی      دلکش   قناری هایت؟
***
ایران من   از چه خسته ات  می بینم؟
با    بال   و  پر  شکسته ات  می بینم؟
در     ماتم  دخترت     پریشان   گیسو
در سوگ پسر نشسته ات  می بینم؟
***
ایران   عزیز    من  قرار    تو  چه    شد؟
آن   روح    صبور  و بردبار تو  چه   شد؟
چندیست خزان نشسته درجان وتنت
نوروز   مبارک    و   بهار   تو   چه   شد؟
***
ای    مام   وطن   که   بر  تن   ما جانی
هم عشقی و هم امید و هم  ایمانی
هر     چند    که     سوگوار      فرزندانی
قربان     شومت   که    تا     ابد   ایرانی
***
دارم  به  دل  ای  مام  وطن  سوز تو را
اندوه       هزاره های      دیروز      تو  را
امروز   تو   گر  چه   تلخ تر   از   هر  روز
اما    نبرم     ز     یاد      نوروز     تو    را.




تاریخ : سه شنبه 99/12/12 | 5:26 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر

افتاده اگر پای تو در چاله مخور غم

تا اوج فلک رفته تو را ناله مخور غم

معمار ازل گر عوض شمش طلا داد

بر دست تو از مال جهان ماله مخور غم

در عقد نکاح تو در آورده اگر چرخ

دوشیزه ولی یکصد و ده ساله مخور غم

محروم گر از ارث پدر گشتی و دادند

از سهم تو حتی به پسر خاله مخور غم

در آغل دنیا ز دغلبازی ایام

شد گاو تو تبدیل به بزغاله مخور غم

شد در حبشه کشته اگر فردی و افتاد

در خانه ی تو آلت قتاله مخور غم

گر ساکن آباده ای و شغل شریفت

تعیین شده در بندر چمخاله مخور غم

گر طنز لطیفت که بود قند فریمان

حتی نپسندند به بنگاله مخور غم.




تاریخ : دوشنبه 99/12/11 | 7:47 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
مطالب قدیمی‌تر >>