سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسته از غرفه های سنگی شب

شب پایا

شب سیاه پلید

آمد آن بازتاب وسعت درد

تا که همراه نورجویان باز

برود تا صباح روشن عشق

همنوا با پرنده های سپید

*

بوی نان

بوی عطر دهقان داشت

پونه ها در تنفّس گرمش

عطر خود را ز یاد می بردند

او

بزرگ قبیله ی باران

به صفای کویر ایمان داشت

*

دم دروازه ی تبسّم شعر

دیدمش با شکوه می آمد

کاکلش بوی آشتی می داد

نفسش بوی ناب شالیزار

کوله بارش پر از تفاهم بود

*

لحظه ای ایستاد و هیچ نگفت

لحظه ای ایستادم و گفتم:

ای تمامی سخاوت باران

جاری روحبخش جوباران

آمده از دیار سنگی شب

تا به آبشخور طلایی روز

سر به سر داغ و درد و ناله و سوز

روشنی زاد آفتاب نژاد

(زندگی نامه ی شقایق چیست؟)

نفسی تازه کرد مرد سفر

مرد اندیشه های عاشق گل

آن خطیر همیشه پوی خطر

گفت آن گاه:

ای همیشه سوال

(زندگی نامه ی شقایق چیست؟

رایت خون به دوش وقت سحر

زندگی را سپرده در ره عشق

به کف باد و هرچه بادا باد)

*

او سراپا گل شقایق بود

از کلامش بهار می تابید

رهنورد همیشه عاشق بود

که چنین صادقانه در غم دوست

شعر زیبای داغ را می خواند

شرح ، تاریخ عشق را می داد.

_______________________

* مصراعهای در پرانتز وامی از «استاد محمدرضا شفیعی کدکنی» است.




تاریخ : سه شنبه 102/3/23 | 6:31 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


(1)
سوار باره ی  نور از فراز باروها
که بود آن که تو را خواند ازفراسو، ها
که بود آن که تو را گفت فصل کوچ رسید
و ناامید شد از رجعت  پرستوها
که بود آن که ز تحقیر لاله های کبود
گریست در شب پیمان شوم شب بوها
که بود آن که شجاعانه جام زهرگرفت
و ما و باده خزیدیم کنج پستوها
که بود آن که صدایش به گوش باد رسید
و اختناق گرفتند بیدلاگوها
که بود آن که ز تزویر گرگها مویید
وبیم داشت ز فردای شوم آهوها
که بود آن که دلش پیش ماهیان جاماند
و ریخت خون زلالش به کام زالوها
ندا چه بود وکه بود آن که موج زمزمه اش
نشان خانه ی دریا گرفت از جوها
ز من مپرس بپرس از بسیج بوسه ی دوست
تکیده اند مگر دستها و بازوها؟
ز من مپرس بپرس ار زبان و دل داری
ز نادمان و ندیمان و سربه زانوها.
(2)
کجا شدی که خزان شد بهار بر یاران
تو ای نسیم فرح بخش صبح در باران
کجا شدی که ز فیض دم مسیحاییت
شفای خویش طلب می کنند بیماران
شکست قامت سرو تو وای اگر زین پس
نظر کنیم به سرو کنار جوباران
گل جمال تو پژمرده است و نیست عجب
که میلشان نبود بلبلان به گلزاران
از آن زمان که تو را خفت نرگس مخمور
چکید شبنم حسرت ز چشم بیداران
به حصه کردن داغ تو در میانه ی خویش
چو برگ لاله نشستند گرد هم یاران
تکلمی که ندارند صبر مشتاقان
تبسمی که نیارند تاب افگاران
کجا شوند تهی از سرشک افشانی
به سوکت ای همه خوبی ز درد سرشاران
فرشتگان که مقیمند در جنان شب و روز
کنند تربت نورانی تو گلباران
زلال باده ی روحانی تو می جویند
اگر شدند خماران به کوی خماران
هلا ! به حرمت خون کبوتران شهید
هلا ! به پاس وفا داری عزاداران
اگر چه قدر تو محبوب را ندانستیم
به روز حشر شفاعت کن از گنهکاران .
(3)
جماران آفتاب روشنی بخش سریرت کو
در این شبهای تار بی سحر بدر منیرت کو
بهارآور هزار نغمه پردازت کجا؟چون شد؟
نسیم زندگی بخش و شمیم دلپذیرت کو؟
فضا آکنده از بوی ملال انگیز اندوه است
گلت کو؟نافه ات کو؟گلعذارت کو؟عبیرت کو؟
هلا دریای جوشان عدالت گوهرت چون شد
هلا ای بیشه ی سرسبز استقلال شیرت کو؟
|بگو ای پایگاه معرفت،ای مسند ایمان
امامت را کجا بردند؟سردار دلیرت کو؟
خموش اینسان چرایی ماذن توحید و آزادی
بلالت کو؟اذانت کو؟خروشت کو؟صفیرت کو؟
قمر در پرده اختر مرده شمع افسرده ره تاریک
خدا را از که پرسیم آفتاب دلپذیرت کو
جماران با خماران محبت نکته ای حرفی
شکسته ساغران بر سرزنان گویند پیرت کو.
(4)
 گویند عید آمده ایام خرّم است
بلبل فراز شاخه ی گل در ترنّم است
گویند نغمه های قناری سرور زاست
شادی ز راه آمده در کوچ ماتم است
گویند کام نسترن از شهد گشته پر
گویند جام لاله مصفّا به شبنم است
گل گفت و سبزه گفت و صبا گفت و باغ گفت
بی باغبان بهشت زمین را صفا کم است
وقتی که یار نیست چه هنگام خرّمی است
وقتی بهار نیست چه جای تبسّم است
راه تو هست و یاد تو و یادگار تو
اما تو نیستی و دلم خانه ی غم است
آه ای بشیر صبح ! بهار آفرین امام
نوروز بی حضور تو بر ما محرّم است.




تاریخ : شنبه 102/3/13 | 12:15 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


آی      مستمرّی گیرای      ایرونی
من چه کنم  با این همه    گرونی؟

بـا مستمــرّی که  دارم می گیرم
بــایـد   ســــرم رو   بـذارم بمیرم

تومملکت کسی به فکر  ما نیس
برای  درد   مـن و  تــو  دوا نیس

هرکیو می بینی به فکر خویشه
کوسه ی  بیچاره  به فکر ریشه

همه پــر از  درد و  غمیم خدایا
راهی     ملک     عدمیم خدایا

چه توی کاشون و چه توی تهرون
ما همه بازنشسته هان حیرون

خجالت از بچه و زن می کشیم
تو ذهنمون طرح کفن می کشیم

تـــازه اگـ ـه بمیریم  از خجالت
مــردن مـا داره فقط  یه حالت

چون مرده شور و  قبرکن نداریم
هزینه ی گـــور و کفــن نداریم

من یکی  کردم  به عیال وصیت
با  مرگ من خودتو  نکن  اذیت

یه دفعه بعد مرگ خوشحالم کن
ببر تــــــوی بیـابـونا چالم کن

بــــ رای من ختم مجازی بگیر
احساس هیچکسو به بازی نگیر

خلاصه مـــــا کــه بینواترینیم
نشد که رنگ ثـــروتـــو ببینیم

وقت تـولــــد اگه عوریم همه
همون طوری راهی گوریم همه.




تاریخ : پنج شنبه 102/3/11 | 8:49 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


بارگاهت کعبه ی دلهاست یا شاه چراغ
شیعیان را جنّت المأواست یا شاه چراغ

آستانبوس حریمت روز وشب خیل ملک
در کنار زائر شیداست یا شاه چراغ

نورافشان گنبد و گلدسته های مرقدت
همچوخورشیدجهان آراست یا شاه چراغ

دید در سرمنزل مقصود خود را کامیاب
هرکه در کوی تو ره پیماست یا شاه چراغ

در جوار بارگاه قدسی ات دارالعلوم
موج زن دریای گوهرزاست یا شاه چراغ

خاک پای زائران مضجع جانپرورت
سرمه ی چشم دل بیناست یا شاه چراغ

بر سر بازار حسن دلفروزت روز و شب
از وفور مشتری غوغاست یا شاه چراغ

در زیارت هر دم از فیض زیارتنامه ات
گنج آرامش نصیب ماست یا شاه چراغ

آن زیارتنامه کز هر حرف و لفظ بارزش
مکتب توحید را معناست یا شاه چراغ

گرشفا میخواهداز توگر شفاعت«خوش عمل»
مقصدش امروز وهم فرداست یا شاه چراغ.




تاریخ : جمعه 102/3/5 | 2:21 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
ای   شهر  حماسه آفرین     خرّمشهر
وی حلقه ی  ملک را  نگین  خرّمشهر

در مسجد جامع تو گل کرد  و شکفت
باغی  ز  بهشت  بر  زمین  خرّمشهر.



تاریخ : دوشنبه 102/3/1 | 4:50 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر