سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوانده ام از کتاب چشمانت
غزلیات    ناب       چشمانت

بیش از اینم مجال خواندن هست
گر نباشد    عتاب    چشمانت

می گذارم قرار شعر دگر
همه  با انتخاب چشمانت

بخت بیدار همچنانم هست
به موازات خواب چشمانت

به گلوی من شکسته بریز
سرمه گر نیست باب چشمانت

کاش می شد به خوشدلی نوشید
دوسه  جام از  شراب  چشمانت

دلت آباد  باد   تا به  ابد
که شدستم خراب چشمانت

قمصر شهر ما کم آورده
در کنار گلاب   چشمانت

چیست جز ازدحام اهل نظر
باعث اعتصاب  چشمانت؟

می فریبد  نگاه  تشنه مرا
با نگاهی  سراب چشمانت

پرسشی کرد دل وصال تو را
تا چه باشد  جواب  چشمانت

به هزاران  گناه  آلودم
ای پریرو   ثواب چشمانت

در مسیری که عشق یکطرفه ست
شدم آخر مجاب چشمانت

دلم آید تو را ز پی شب و روز
می دهی گر که جا به چشمانت

شب تاریک ما به روز رساند
جلوه ی  آفتاب  چشمانت

دل تنگ مرا نشانه گرفت
مژه ، تیر شهاب چشمانت

کاش ساقی به ساغرم ریزد
می گلرنگ و ناب چشمانت

دم آخر دلم به تیغ کشید
حضرت مستطاب چشمانت

خفته تا صبح محشر ای زیبا
فتنه  زیر  نقاب   چشمانت

دل من صعوه ای ضعیف بود
زیر چنگ عقاب چشمانت

خبر ای کاش از رضاخان بود
روز کشف حجاب چشمانت!

عکس صدها دل شکسته بود
جا به جا  نصب قاب  چشمانت

نشود قسمت دل تنگم
فیض عالی جناب چشمانت

توتیا چون که یاد چشم تو کرد
گفتم این هم   خضاب چشمانت

بروم.... یا  بمانم  ای   زیبا
چیست آخر جواب چشمانت؟

مصرعی را که پیر عشق سرود
هست فصل الخطاب چشمانت

فال نیکو گرفتم و بستم
بیت آخر  کتاب چشمانت.




تاریخ : چهارشنبه 102/8/24 | 2:17 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر