سفارش تبلیغ
صبا ویژن


هر شب که با یاد تو گرم گفتگو بودم
تنها ولی سرشار عشق و آرزو بودم

درظلمت شبها فروغ عشق می دیدم
وقتی  که  با  آیینه رویی  روبرو بودم

تا گوهر وصل تو را یابم خدا داند
دریا به دریا روز و شب در جستجوبودم

در خودفراموشی خیال یار با من بود
شکر خدا هر جا که بودم یاد او بودم

یاد تو وصلم کرد با دریای احساسات
بی یاد تو جاری ولی همواره جو بودم

کم سو چراغی در شبستان روبه خاموشی
محو هجوم بادها از چار سو بودم

چون دلقکان رانده از دربارها هر روز
آماج قلماسنگ طفلان کوبه کو بودم

وقتی رقیب از راه آمد خاطراتم را
دفتر به دفتر قصه ی سنگ و سبو بودم

وقتی خیالت بود و من در گوشه ای خلوت
خاموش اگر ، یک سینه اسرار مگو بودم

گویی که با وهم سرابی شوم و وحشتبار
یک شاخه گل خشکیده و بی رنگ و بو بودم

دنبال دستی  مهربان همواره می گشتم
در باتلاق فکر خود وقتی فرو بودم

شرح پریشان حالی ام را همچو گیسویت
ای کاش تا وقت سحرگه مو به مو بودم

بگذر ، حلالم کن ، ببخشایم اگر گاهی
ای مهربانتر از همه من تندخو بودم

وقت وداع آمد عزیز من خداحافظ
شرمنده ام گر عاشقی بی چشم و رو بودم.




تاریخ : یکشنبه 102/7/30 | 12:23 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر