سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بهشت روی زمین آن که گفت کاشان است
درست گفت  و  کلامش  قرین برهان است

یکی  ز  روی  مزاحش  لقب  دهد «ربذه»
یکی  ز  راه خطا  گویدش  چو زندان است

بزعم من نه درست است حرف این ونه آن
که   این دیار  ، محبت سرای  جانان است

هزار  حسن   در  آن  است  تا   ابد  بر جا
که پیش چشم خرد آشکار و پنهان است

به  تپه های سیلکش  نگر  که در  تاریخ
نوشته اند  نخستین  مقرّ   انسان است

اگر به سال   حسابش کنید   پنج هزار
نشان قدمت «کاش»  و  تمدّن آن است

به فین کوچک   و  حمام باغشاه  نگر
که قتلگاه    یکی  مرد پاکدامان است

به عهد   ناصر قاجار   صدراعظم بود
هزاوه مولدش و خاستگاه تهران است

یلی که شهرت او بوده است امیرکبیر
و نام کوچک او  میرزا تقی خان است

بسا شهید به خون خفته دارداین اقلیم
که درمصیبتشان مرد و زن پریشان است

بهار خاطره هاشان در این دیار شریف
به دشت و دامن وکوی و گذر گل افشان است

به هر دلی که به هر سینه می تپد این جا
به یمن دولت قرآن   صفای ایمان است

مطیع   امر خدا و رسول و  صاحب امر
اثرگذار   در آنها   نه مکر    شیطان است

بسا هنر که از این شهر عرضه شدبه جهان
که هریک آینه ای بازتاب رجحان است

لقب گرفته از آن   پایتخت شعر و ادب
که شاعران سخن گسترش فراوان است

فروغ    فلسفه و حکمت   و ریاضیات
که هریک آیتی از کردگار سبحان است

اگر به دیده ی تحقیق بنگری بینی
که در جبین چنین کشتی ای نمایان است

چه رنجها و بلاها که در گذار زمان
نصیب مادر پیر هماره فرحان است

اگرچه خنده به لب دارد از دلش پرسید
که همچو کوره ی آهنگران گدازان است

به رنجنامه ی او گر نظر کنی بینی
که در عذاب از انواع رنج و حرمان است

چه داغها که به دل دارد از پیاده نظام
چه رنجها که بر او وارد از سواران است

اگر ز فتنه ی نایب حسین جان فرسود
ولیک مفتخر از زاد و رود آن خان است

نوادگان یکی راهزن چو او شده اند
مفاخری و از این کار عقل حیران است

سرآمد همه در علم و  نابسامان کار
بسا که از مدد سعی شان به سامان است

بیا به قمصر و بنگر که درّه درّه ی آن
به گشت و پوی و تماشا چو باغ رضوان است

کنار قمصر زیباست گلفشان قهرود
که دلفروز از آن قریه ی قزاآن است

همین نه قمصر و قهرود بل نیاسر نیز
چو برزکش به نظر بیکران گلستان است

بیا به مشهد قالی که اردهالش نیز
به صفحه صفحه ی تاریخ نام وعنوان است

شهید خفته در این کربلای ثانی را
که خاکبوس درش آفتاب تابان است

طواف از دل و جان کن ضریح نورانی
همان که قبلگه از بهر دردمندان است

در این دیار طبیبی بود که زانفاسش
به هر چه درد چوعیسی مسیح درمان است

امامزاده      علیّ       محمد        باقر
که سیّدالشهدایش نیای فرزان است

به نفس خویش مسلط اگر نه بر دشمن
از آن در اول نامش نوشته سلطان است

امامزاده ی    دیگر    بود  هلال علی
که مرقد ملکوتیش شهر آران است

امامزاده ندیده ست کس به قدمت او
که بارگاه رفیعش به خاک ایران است

بیا کویر «مرنجاب» را به کاشان بین
که با شکوه ترین واحه در بیابان است

به «چاله سُمبک» آن هندوانه ی دیمی
به فصل سیف بهین دسترنج دهقان است

هر آن که جرعه ای از آب آن به جان نوشد
دگر نیاز نه او را به آب حیوان است

خوشم که زادگهم «پشت مشهد» کاشان
محله ای است که چون مهر نورافشان است

در این محله «کُلنگه» ست کوی خوشنامی
که لنگه اش نه به کاشان نه در صفاهان است

صفا در آن همه جا موج می زند زان رو
به هر زمانه و عهدی بری ز بحران است

محله ای که در آن نامور به ورزش و علم
بسا کسند که تاریخشان ثناخوان است

یکی به کسوت ورزش چو پوریای ولی
یکی به جامه ی حکمت بدیل لقمان است

یکی به زهد و به اخلاص تالی بوذر
یکی به معرفت و صدق عِدل سلمان است

در این دیار هر آن کو برای کسب معاش
تلاش کرد  ز جان  پای بند وجدان است

گرفتم آن که سرش رفت هست بر قولش
اگر شکسته دل اما درست پیمان است

چو اهل زهد بود مرعی حرام و حلال
که از عقوبت کار خطا هراسان است

خوش اعتقاد چنان کز کبائرش پرهیز
ز رویکرد لُمم نیز بس پشیمان است

ز پرتو ادب و دانش و خردورزی
به نزد او همه ی مشکلات آسان است

خوشا کسی که چو من «خوش عمل» به کاشانشهر
شده ست زاده و در خیل شهروندان است.




تاریخ : چهارشنبه 101/1/3 | 9:55 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر