سفارش تبلیغ
صبا ویژن


(1)
سوار باره ی  نور از فراز باروها
که بود آن که تو را خواند ازفراسو، ها
که بود آن که تو را گفت فصل کوچ رسید
و ناامید شد از رجعت  پرستوها
که بود آن که ز تحقیر لاله های کبود
گریست در شب پیمان شوم شب بوها
که بود آن که شجاعانه جام زهرگرفت
و ما و باده خزیدیم کنج پستوها
که بود آن که صدایش به گوش باد رسید
و اختناق گرفتند بیدلاگوها
که بود آن که ز تزویر گرگها مویید
وبیم داشت ز فردای شوم آهوها
که بود آن که دلش پیش ماهیان جاماند
و ریخت خون زلالش به کام زالوها
ندا چه بود وکه بود آن که موج زمزمه اش
نشان خانه ی دریا گرفت از جوها
ز من مپرس بپرس از بسیج بوسه ی دوست
تکیده اند مگر دستها و بازوها؟
ز من مپرس بپرس ار زبان و دل داری
ز نادمان و ندیمان و سربه زانوها.
(2)
کجا شدی که خزان شد بهار بر یاران
تو ای نسیم فرح بخش صبح در باران
کجا شدی که ز فیض دم مسیحاییت
شفای خویش طلب می کنند بیماران
شکست قامت سرو تو وای اگر زین پس
نظر کنیم به سرو کنار جوباران
گل جمال تو پژمرده است و نیست عجب
که میلشان نبود بلبلان به گلزاران
از آن زمان که تو را خفت نرگس مخمور
چکید شبنم حسرت ز چشم بیداران
به حصه کردن داغ تو در میانه ی خویش
چو برگ لاله نشستند گرد هم یاران
تکلمی که ندارند صبر مشتاقان
تبسمی که نیارند تاب افگاران
کجا شوند تهی از سرشک افشانی
به سوکت ای همه خوبی ز درد سرشاران
فرشتگان که مقیمند در جنان شب و روز
کنند تربت نورانی تو گلباران
زلال باده ی روحانی تو می جویند
اگر شدند خماران به کوی خماران
هلا ! به حرمت خون کبوتران شهید
هلا ! به پاس وفا داری عزاداران
اگر چه قدر تو محبوب را ندانستیم
به روز حشر شفاعت کن از گنهکاران .
(3)
جماران آفتاب روشنی بخش سریرت کو
در این شبهای تار بی سحر بدر منیرت کو
بهارآور هزار نغمه پردازت کجا؟چون شد؟
نسیم زندگی بخش و شمیم دلپذیرت کو؟
فضا آکنده از بوی ملال انگیز اندوه است
گلت کو؟نافه ات کو؟گلعذارت کو؟عبیرت کو؟
هلا دریای جوشان عدالت گوهرت چون شد
هلا ای بیشه ی سرسبز استقلال شیرت کو؟
|بگو ای پایگاه معرفت،ای مسند ایمان
امامت را کجا بردند؟سردار دلیرت کو؟
خموش اینسان چرایی ماذن توحید و آزادی
بلالت کو؟اذانت کو؟خروشت کو؟صفیرت کو؟
قمر در پرده اختر مرده شمع افسرده ره تاریک
خدا را از که پرسیم آفتاب دلپذیرت کو
جماران با خماران محبت نکته ای حرفی
شکسته ساغران بر سرزنان گویند پیرت کو.
(4)
 گویند عید آمده ایام خرّم است
بلبل فراز شاخه ی گل در ترنّم است
گویند نغمه های قناری سرور زاست
شادی ز راه آمده در کوچ ماتم است
گویند کام نسترن از شهد گشته پر
گویند جام لاله مصفّا به شبنم است
گل گفت و سبزه گفت و صبا گفت و باغ گفت
بی باغبان بهشت زمین را صفا کم است
وقتی که یار نیست چه هنگام خرّمی است
وقتی بهار نیست چه جای تبسّم است
راه تو هست و یاد تو و یادگار تو
اما تو نیستی و دلم خانه ی غم است
آه ای بشیر صبح ! بهار آفرین امام
نوروز بی حضور تو بر ما محرّم است.




تاریخ : یکشنبه 101/3/15 | 7:50 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر