سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دوش از کوچه شان گذر کردم
باری از خاطرات بر دوشم
زیر لب گفتم او به یادم هست
یا که از خاطرش فراموشم؟
***
ناگهان باز شد در ِ خانه
خود او بود عشق دیروزم
که هنوز از فراق جانکاهش
می گدازم چو شمع و می سوزم
***
از کنارم گذشت و هیچ نگفت
صورتش از بزک گل افتاده
لب به دندان گزیدم و گفتم
باز وعده به دیگری داده
***
یادم آمد گذشته هایی را
که دو همدل دو همزبان بودیم
چون یکی روح در دو تن آنگاه
ساده و پاک و مهربان بودیم
***
سایه وار از کنار من رد شد
بی که ردّ و بدل کلام کنیم
گفتم ای کاش لااقل می شد
چون گذشته به هم سلام کنیم
***
شوخ و شاداب بود و خنده به لب
چون برانداز کردمش به سکوت
شکر کردم که بود چون سابق
او جوان همچنان و من فرتوت
***
تا سر کوچه رفت و دنبالش
لنگ لنگان ،عصا زنان رفتم
دیدمش با یکی و جان دادم
او چنین رفت و من چنان رفتم!




تاریخ : پنج شنبه 101/8/26 | 9:21 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر