سفارش تبلیغ
صبا ویژن


به   بزم  عشق  که  دادند  عاشقان  جایم
تو مست باده و من مست چشم شهلایم

سپندوار به مجمر  نهاده ام  دل خویش
که در امان بود از چشم زخم ، زیبایم

خیال رفتنت از دل محال و با این حال
به هر کجا بروی از پی تو می آیم

نشسته ام به تمنای سرو قامت دوست
در این خیال درازاست  شام  یلدایم

به شرح قصه ی مویت خوش است تا محشر
اگر که  سر  نزند  بامداد فردایم

تنم اگر چه به زنجیر دردهاست اسیر
از این خوشم که بود روح محفل آرایم

به خنده خنده چراغ طرب برافروزد
به هر کجا که روم طبع شوخ شیدایم

هراس رفتن از این تنگ خاکدانم نیست
که زنده ی ابدی زان دم مسیحایم

یک امشب از می مردافکنم بیا دریاب
که صبح نامده زین جمع نیز منهایم

دلت بهانه ی دیدار اگر کند یک شب
ستاره ای شده در اوج آسمانهایم.




تاریخ : پنج شنبه 101/9/3 | 8:50 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر