سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گربه لب شعروبه دل عشق وبه سرشورم بود
یادگاری از شراب ناب انگورم بود

می روم همپای تنهایی به گلگشت جنون
در مسیری تازه تا هرجا که مقدورم بود

خسته از تاریکجای نامرادی ها که هست
رهسپارم تا که روشن جاده از نورم بود

گامها از خود برون رفتن به فتوای جنون
فیض استقبال از سرمنزل دورم بود

می برم بر دوش ، دار خود اناالحق برزبان
تا مگر مرگی گواراتر ز منصورم بود

از نسیم باده ای مستم که در شبهای هجر
خوشتر از گلگشت در صبح نشابورم بود

خون دلهایی که نوشیدم ز جام روزگار
گرنه پاداشی سزا دارد که منظورم بود

می دهم دل را تسلی تا که شاید بعدمرگ
جای لاله جام می روییده از گورم بود!




تاریخ : پنج شنبه 98/2/5 | 1:30 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر