ای نابترین ترانه ی شیدایی
در خلوت صبحهای جانفرسایی
یک جمعه ی دیگرآمد و رفت و هنوز
شادیم که جمعه ی دگر می آیی .
در دوره ی ما نه عهد ماضی
مردی شده بود تازه قاضی
در جلسه ی دادگاه با وی
گفتند که «حکم» کن پیاپی
قاضی که نبود اهل پرهیز
گفتا که مراست حکم «گشنیز»!
پر زد به سوی بهشت تا «عمرانی»
دادند به افتخار او مهمانی
«تیمور ترنج» و «قیصر» و «باران پور »*
«سید حسن حسینی» و «مردانی» .
*«آرش باران پور» از پیشگامان شعر سپید مقاومت و دوست صمیمی آیینه ضمیرم.
برون کردند آدم را ز جنّت
به جرم خوردن یک دانه گندم
چه خواهد کرد فردا زاد و رودش
که یک جو خورده باشد مال مردم .
به لب از آتش دل گفتگوی کربلا دارم
دلی آتشفشان در جستجوی کربلا دارم
نماز عشق را رکعت به رکعت بسته ام قامت
به جای قبله ی جان رو به سوی کربلا دارم
غبار آسا به شوق کاروان شور و شیدائی
روم منزل به منزل آرزوی کربلا دارم
«لهوف» م بر کف و چشمم پر آب و سینه در آتش
به هر ماتمسرائی گفتگوی کربلا دارم
به تعظیم محرم در محرم باده پیمائی
امید جرعه نوشی از سبوی کربلا دارم .
بازدید امروز: 116
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819306