سفارش تبلیغ
صبا ویژن


(یک نیمایی نوستالژیک یادگار دهه ی 60 است؛آن هنگام که پس از ماهها اقامت در کلان شهر تهران به موطن مألوف و محبوب خود کاشان بازگشته بودم....یادش به خیر باد.)
____________________
در گذر از رنج
در گذر از دود
خسته ز تهران دراندشت غم اندود
شهر خودم را
کوچه به کوچه
رفتم و دیدم
مدرسه ها ، مسجد و بازار
خانه ی «سردار»
کودکی ام را
آینه ای گمشده در کوچه ی خاکی
یافته بودم
*
جمعه صباحی
دامن صحرا
رفتم و رفتم
تا ده ییلاقی اینک شده مخروب
نی اثر از چشمه نه از باغ
نی خبر از مردم محبوب
باد تو گویی
زمزمه ای داشت به گوشم
شکوه نه در زمزمه پنهان
باد نه آن باد صمیمی
تا که مگر در گذرش چهره نپوشم
از غم و اندوه
یاد گذشته
قطره ی اشکی شدم از چشم چکیدم
زان همه ویرانه که دیدم
هم نه تأمّل
پای از آن دخمه کشیدم
در گذر حادثه ده نیز
پیر و فروخفته چو من بود
نی اثر از چشمه نه از باغ
نی خبر از مردم محبوب
دشت ولی بود همان دشت
کوه ولی بود همان کوه
شاهد ویرانی ده بی که توانند
راز به جا ماندگی خویش بدانند
*
بیدل و مغموم
راه نوردیدم و برگشتم از آن هول
دشت همان دشت
کوه همان کوه
من نه همان من!




تاریخ : جمعه 96/5/27 | 8:41 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر

ای عشــــق کـــه در پنــــاهِ آه آمده ای

بــــا داغِ دلِ شکستــــــــه راه آمده ای

 

این کوچه ی تنگ تا ابد بن بست است

بــرگــرد بــرو کــه اشتبـــــاه آمده ای!




تاریخ : چهارشنبه 96/5/25 | 6:50 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


بازگشت همه  به سوی خداست
همه دلها به جستجوی خداست

تهِ  این   جاده ی   سراسر  پیچ
آخرین قهوه خانه کوی خداست!




تاریخ : شنبه 96/5/21 | 9:31 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


______________________________________
یادداشت ها و مقالات ادبی رضا اسماعیلی:
شاعران انقلاب: عباس خوش عمل کاشانی
_____________________________________
     جامع? ادبی ما «عباس خوش عمل  کاشانی» را بیشتر با صفحه شعر مجله « جوانان» می شناسند. چرا که این شاعر شیرین سخن و طناز از سال 1360 تا 1376 مسئول صفح? شعر این مجل? پر مخاطب بوده است.

     خوش عمل در سال های بعد از پیروزی انقلاب، در عرص? شعر و ادب حضوری فعال و تاثیر گذار داشته است. او در طول این سال ها به عنوان: شاعر، روزنامه نگار، طنزپرداز و ویراستار متون تخصصی ادبی فعالیت داشته است. مهم تر از همه، حضور معلمان?  وی درمجل? جوانان، باعث تربیت نسلی از شاعران شده است که  امروز هر یک برای خود نام و آوازه ای دارند.

     این شاعر شیرین سخن در حوز? شعر طنز نیز  از شاعران مطرح معاصر است که نامش با مجل? معروف «گل آقا» که به سردبیری زنده یاد کیومرث صابری چاپ و منتشر می شد، گره خورده است. تخلص وی در شعر طنز «شاطر حسین» است. انتخاب این تخلص شاید به نوعی ادای دین به  پدر درگذشته اش باشد که  علاوه بر افتخار مداحی اهل بیت (علیهم السلام)، کسب و شغلش شاطری بوده است.

     به یاد دارم که  این شاعر فرهیخته در سال هایی که  ویژه نام? ادبی «گلچرخ» به همت استاد گرمارودی در روزنام? اطلاعات چاپ می شد - به عنوان ضمیم? روزنامه - به عنوان مشاور ادبی با این ویژه نام? ادبی همکاری می کرد. به خاطر استقبال اهالی شعر و ادب، «گلچرخ» بعدها از روزنامه مُنفک و تبدیل به مجله ای مستقل شد.

     وی همچنین چند سالی ست که با «سایت شاعران فارسی» زبان که یکی از سایت های فعال ادبی ست همکاری دارد.

     نکته دیگری که در بار? شخصیت ادبی خوش عمل باید حتما به آن اشاره شود، تسلط وی بر«علم عروض » است. وی به طور اکمل با ظرایف و دقایق بحور ادبی و ارکان عروضی آشناست و برای  نسل  شاعران  جوان امروز که تشن? آموختن علم عروض هستند می تواند محل مراجعه باشد.

     امید آن که  بزرگانی همچون استاد خوش عمل را دریابیم و زمین? بهره مندی جامعه ادبی از دانش و بینش ادبی آنان را بیش از پیش فراهم کنیم. ما باید امروز قدرشناس خدمات برجست? «خوش عمل» ها باشیم تا نسل فردا نیز قدرشناسی از بزرگان را از ما بیاموزند و نام نیک این بزرگان را پاس بدارند – اینجنین باد.
+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم مرداد 1396ساعت 1:33  توسط رضا اسماعیلی  |




تاریخ : جمعه 96/5/20 | 9:29 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


برخی از دوستان شاعر که سنتی کار می کنند و  در بینشان اساتید مسلّمی نیز وجود دارند چنین می پندارند که سرودن شعر سپید امری دلبخواهی و سلیقه ای است.بر این اساس دست به قلم می برند و به خیال خودشان شعرسپید می سرایند.این عده از دوستان اشتباه می کنند.سرودن شعرسپید موفق به مراتب سخت تر از سرودن غزل و قصیده است.فلذا ازین دوستان ارجمند تقاضا می کنم دست از سپیدسرایی بردارند تا هم زحمت سپیدسرایان ندارند و هم عرض خود نبرند.سالها پیش استاد فقید حمیدسبزواری برآن شد تا سرودن شعرسپید را هم تجربه کند.او تعدادی دلنوشته ی آبکی را تحت عنوان شعرسپید در اینجا و آنجا خواند و انتشار داد.به یاد دارم یک روز در شورای شعر وزارت ارشاد فقراتی از به اصطلاح سپیدهای خود را قرائت کرد و از حضّار که عبارت بودند از :استاد مشفق کاشانی-استاد حسین لاهوتی-استاد گلشن کردستانی و کمین نظرخواهی کرد.اساتید حاضر (رحمت الله علیهم) بنا را بر تشویق و تأیید استاد حمید و آثار به اصطلاح سپیدش گذاشتند و او که با چنان تشویقها و تأییدهایی شیر شده بود فرمود:بنابراین من این شعرهای سپید را در کتابم «سرود سپیده» خواهم گذاشت.اینجا بود که من دیگر سکوت را جایز ندانستم و ضمن انتقاد صریح از سپید سرایی استاد حمید از او خواستم جدآ از انتشار به اصطلاح شعرهای سپیدش خودداری کند.استاد حمید اخمهایش را درهم کرد و به صراحت گفت:چند تن از اساتید بی بدیل روزگار این کارها را تأیید می کنند ، شما این وسط چه می گویی؟ ومن صریح تر از او گفتم:آخر این اساتید بی بدیل روزگار هم متأسفانه شعر سپید را نمی شناسند و چون شما فکر می کنند شاعر سنتی سرا هر وقت اراده کرد می تواند شعرسپید بسراید....گذشت و گذشت تا این که با تورق «سرود سپیده» دیدم که استاد حمید مرتکب خطایی جبران ناپذیر شده و آثار به اصطلاح سپیدش را در صفحات پایانی کتابش گنجانده است.جز اینکه تأسف بخورم و مزاحآ به آن ادیب فرهیخته برای این کارش تسلیت بگویم ، کار دیگری نمی توانستم کرد.باز هم گذشت و گذشت تا روزی رسید که از قول چند دوست شاعر شنیدم که استاد حمید از این که شعر سپید سروده و بدتر از آن آنها را در کتاب اشعار سنتی اش منتشر کرده بسیار غمگین و پشیمان است ....اما دیگر فایده ای نداشت.این همه را گفتم تا بار دیگر تأکید کنم که دوستان سنتی سرا -بخصوص اساتید-سرودن شعر سپید را امری دلبخواهی ندانند و از ذوق آزمایی و نرمش طبع در این خصوص جدآ اجتناب فرمایند تا مبادا روزی روزگاری انگشت تأسف و ندامت به دندان بگزند.




تاریخ : جمعه 96/5/20 | 4:3 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


پرسیده ای چگونه ام ای یار ، خسته ام
بسیار ناشکیبم  و  بسیار خسته ام

اقرار می کنم که دراین شهر ناگزیر
از هرچه در گریز به انکار خسته ام

در زل زدن به چشم پریزاد قصه ها
با چشمهای هیز شرربار خسته ام

در ملتقای فصل جنون خیز عاشقی
از هرچه خفته غافل و هشیار خسته ام

از هر که رنگ می کند و رنگ می شود
وز هرچه غایب است و پدیدار خسته ام

از نابکار مفتی مفلوک مفتخوار
وز رند نانجیب ریاکار خسته ام

عمری به اختیار دل مانده در غبار
در زیر بار سنگی ادبار خسته ام

شاید که مرگ فرصت آرامشی دهد
یکدم مرا کز این همه تکرار خسته ام.




تاریخ : شنبه 96/5/7 | 7:54 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر