سفارش تبلیغ
صبا ویژن


افتاده   نفس   به   شماره   ؛  بگشا هله  پنجره ها را
باشد    که    دوباره   ببینیم  ؛  پروانه و    زنجره ها را

من اینسوی باغ و تو آنسو؛این شیوه روند فراقست
دیواره ی   فاصله  بردار   ؛  بشکن بِشِکن هره ها را

در   خشکی سال  محبت    ؛  هنگام   زوال محبت
با   یاری   واژه    بسازیم  ،  یاد خوش   خاطره ها را

ای  نام   رسای   رهایی  ؛   آتش به  دلم  ز جدایی
باید به    غزل    برسانیم ، خاموشی  حنجره ها را

خورشید حقیقت و ایمان،آویزه ی طاق یقین است
با  دیده ی  باور خود  بین ، نابودی  شب پره ها را

دشمن به خیال تباهش،بالیده که پیروعشقست
دیدی بطلب ، بشناسیم ، از هر سره ناسره ها را.




تاریخ : پنج شنبه 102/2/28 | 6:35 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


چندی پیش نازنین دوست و همکار قدیمی ا م استاد صادق کرمیار  (داستان نویس وکارگردان برجسته ی سینما) در سوگ فرزند جوانش علی جامه سیه کرد...در همدردی با او دو قطعه شعر زیر را سرودم وبرایش پیامک کردم :

خزان  شد  به  فصل  بهاران  بهارت
کجا رفت ای نخل ، آن برگ و بارت؟

مرا نیست حرفی به جز این که گویم:
بمیرم     برای     دل       داغدارت....

*زبان حال صادق
مگر فراموش می شود ، فراق آن نازنین پسر؟
علی مرا نور دیده بود ، فقط نبود آخرین پسر

شکسته داغش کمر مرا ، عصا بیاور به بر مرا
بود که مرگم رسد فرا ، مگر شود همنشین پسر.




تاریخ : سه شنبه 102/2/26 | 4:53 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر

طرب انگیز و صفا خیز و جوان است دلم
صدف گوهر اسرار نهان است دلم

شدم از لطف الهی ز هوس روگردان
عشق را از مدد بخت ، نشان است دلم

لب فرو بسته از ابراز نیازم بر ِغیر
به شرفخانه ی حق ، عین زبان است دلم

نگران نیستم از عاقبت کار ِ جنون
که شب و روز به رویی نگران است دلم

عشق را گو که بیا مأمن خود را دریاب
خانه ی تا به ابد امن و امان است دلم

به بیابان بلاخیز غم و تاریکی
نورپرداز ، کران تا به کران است دلم

لحظه ای نیست که باشد به خموشی مایل
هر شب و روز ، قرین هیجان است دلم

نوبهار آمد و آورد فراوان شادی
دور از محنت ایام ِ خزان است دلم

شرح اوصاف ِ غریبش همه کس می داند
چه بگویم که چنین است وچنان است دلم؟

تا سبکبار شدم از مدد فیض حبیب
خسته کی هر نفس از بار گران است دلم؟




تاریخ : پنج شنبه 102/2/21 | 1:28 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر


(1)
 شعر موشّح زیر با عنوان «کتاب و کتابخوانی» به مناسبت «هفته ی کتاب»تقدیم می شود.توضیح اینکه با به هم پیوستن حروف اول مصراعهای اول عبارت «کتاب و کتابخوانی» به دست می آید: 

کتاب  چیست     گلی    از   بهشت     دانایی
که     نوبهار    چو   او      نیست    در   طربزایی

ترانه ای  است   ز   کلک  فرشته خورده  رقم
به    لوح   هستی  ما   ، در    کمال     زیبایی

از آن ستوده به هر دین و مذهب وکیش است
که   می دهد  به   ذوات  و   نفوس    بینایی

به  راه   خانه ی  دل  چلچراغ  بی   همتاست
که  هر    اشعّه ی  او   جادویی است  رویایی

وسیله ای است  که بخشد به دودمان بشر
مقام   و      منزلت    و   شوکت   و    توانایی

کسی  که گوهر  او  داشت  درخزانه ی جان
نیازمند    نباشد      به      مال    و      دارایی

تسلّی  دل     زار  است   در     تهاجم    غم
انیس  و     محرم   راز    است  وقت  تنهایی

اسیر   دام   شیاطین   انس و جان    نشود
کسی که   داشت  مراین  نسخ? اهورایی

بقای  مملکت  دین   و عقل راست  ضمان
که  لشکری است  ورا   خبره درصف آرایی

خموش اگر چه ولی نغمه ها ازوست  بلند
طراز        نغمه ی     داوودی   و   نکیسایی

وزیده طرفه نسیمی است ازقلمرو عشق
که   غنچه های دل  از اوست درشکوفایی

انیس و همدم و یاری چو اونبوده و نیست
به   نکته سنجی   و  دانایی  و    نکورایی

ندارد آن که  از او  بهره ای  نخواهدداشت
مقام   و   منزلت     دنیوی    و    عقبایی

یگانه   یار  عزیزی  است   در قلمرو   دهر
که«خوش عمل»شده خواهان اوبه شیدایی.




(2)
  کتاب 

کتاب  ای  همدم  تنهایی  ما
به   دنیا   باعث   دانایی    ما

گل لبخند،پنهان است درتو
هزاران پند پنهان است درتو

تو از بستان دانشها نسیمی
ریاضیدان و شاعر،یا حکیمی

حکایت می کنی ازدین وتاریخ
هم ازخورشیدوهم ازماه ومرّیخ

تو از پیشینیان داری اثرها
ز هر برگ تو می چینم ثمرها

ز مطلبهای خوبت استفاده
کند هر شخص با روی گشاده

به ما دادی تو درس خوب بودن
مفید و عاقل و محجوب بودن

تو یار و همدم پیر و جوانی
سخن گویی اگرچه بی زبانی

کنار دانش آموزان تو هستی
که یار دانش آموزان توهستی

نکات تلخ وشیرین توپنداست
چراغ راه هرچه هوشمنداست

تو هستی ارمغان ایزد ما
که در گیتی نمی خواهی بد ما

الهی یار ما پیوسته باشی
کلید قفلهای بسته باشی.




تاریخ : یکشنبه 102/2/17 | 9:8 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر