شعله ی آواز
درباره وب
لینک دوستان
برچسبها وب
لینک های مفید
یار منی ، کنار منی ، یاور منی
خرّم پگاه عید بهارآور منی
شیرین ترین حکایت شبهای مستی ام
چون شور بامداد جنون در سر منی
در هفت شهر خاطره ی شهرزاد حسن
سیمرغ قاف عشقم و بال و پر منی
تا از حصار عقل قوی پنجه وارهم
پندار وهم زاد جنون پرور منی
حال خراب پیر خرابات فاش گفت
آبادی همیشگی ساغر منی
باغ بهشت را نکند آرزو دلم
امشب که ای عزیزترین در بر منی
آب گدازه های خیال از سرم گذشت
ققنوس وار در دل خاکستر منی
خوناب درد میشوی از دیده می چکی
ای آرزو که در دل خوش باور منی.
تاریخ : چهارشنبه 100/2/29 | 7:50 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
*مادر کابل ...پریشان!
***
مادر کابل به سوگ دختران
جامه نیلی ، دیده گریان کرده است
داعش و طالب نمی دانم کدام
باز هم او را پریشان کرده است
***
نوگلان باغ دانش بی گناه
صرصر آمد ناگهان پرپر شدند
مادران پرامیدی بیشمار
از جفای خصم بی دختر شدند
***
داعش و طالب نمی دانم کدام
باز در کابل جنایت کرده است
هرکه باشد در حق قومی نجیب
ظلمهای بی نهایت کرده است
***
نوگلان عاشق دانش پژوه
هر یکی در زندگی آینده ساز
از جفای دشمنی پرپر شدند
کو ندارد از جنایت احتراز
***
داعش و طالب نمی دانم کدام
با قساوت این جنایت آفرید
هر که باشد بعد از این در زندگی
هیچ خیر از عمر ننگینش ندید
***
بارالها این جنایت را رقم
هر که زد با ذلتش نابود کن
داعش و طالب نمی دانم کدام
با تقاص ملتش نابود کن.
*شهیدان کابل...
***
خبر دادند اصحاب رسانه
که در کابل کلانشهر یگانه
عروس شهرهای شرق ایران
که باشد مسقط الرأس دلیران
برای بار دیگر کفر و الحاد
جنایت آفرید و کرد بیداد
زن ومرد و جوان و پیر افغان
به خون غلتان شدند از جورعدوان
پلیدانی که در دام جنونند
پلشتانی که پستند و زبونند
چو صرصر جانب گلشن وزیدند
تن آلاله ها در خون کشیدند
خداوندا بده پادافره این جا
لهیب آتش دوزخ به دنیا
کسانی را که اذناب یزیدند
جنایت در جنایت آفریدند
بده بر دشمنان انتحاری
دراین دنیاعذاب ورنج وخواری
بده بر طالبان و داعشی ها
سزای قتل نفس و سرکشی ها
بخشکان ریشه ی اهل تروررا
جنایتکارهای لاشخوررا
سرافرازی عطا بر مسلمین کن
شهیدان را به پیغمبرقرین کن
مر آنان را شهیدان گزین گو
«وطبتم فادخلواها خالدین»گو.
*سوگسرود افغانستان....
***
کودک افغان! دگر افغان مکن
رخنه به بنیان دل و جان مکن
بمب اگر جای لبن می خوری
ضجّه مزن ؛ دیده دُرافشان مکن
هیچ مپرس از چه چنین است این
قاعده ی «نظم نوین» است این
***
مادر افغان که محن دیده ای
داغ جوانان وطن دیده ای
گر شدی آواره به صحراوکوه
گرهمه آشوب و فتن دیده ای
هیچ مپرس از چه چنین است این
قاعده ی «نظم نوین» است این
***
ای پدر پیر کمر خم شده
زخم تو را نائره مرهم شده
سهم تو از مائده ی روزگار
بار دگر محنت و ماتم شده
هیچ مپرس از چه چنین است این
قاعده ی «نظم نوین» است این
***
کابل من ای شده یکسان به خاک
سینه ز داغ پسران چاک چاک
دخترکانت همه غلتان به خون
باز شدی از غم یاران هلاک
هیچ مپرس از چه چنین است این
قاعده ی «نظم نوین» است این
***
ازبک و تاجیک جگر خون من
همچو هزاره همه پشتون من
مام وطن ضجّه اگر می زند
بر سر نعش تو و همخون من
هیچ مپرس از چه چنین است این
قاعده ی «نظم نوین» است این
***
کودک افغان!دگر افغان مکن
شاعر بیچاره پریشان مکن
بر جگر خون وی آتش مزن
رخنه به بنیان دل و جان مکن
هیچ مپرس از چه چنین است این
قاعده ی «نظم نوین» است این.
*عباس خوش عمل کاشانی.
تاریخ : دوشنبه 100/2/27 | 3:24 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
دارم به سر هوای تو یا ثامن الحجج
جان و دلم فدای تو یا ثامن الحجج
پای من و به راه تو پیوسته راهپوی
دست من و عطای تو یا ثامن الحجج
بیگانه شد دلم ز جهان تعلّقات
تا گشت آشنای تو یا ثامن الحجج
هر بامداد مهر جهانتاب در سجود
بوسد در سرای تو یا ثامن الحجج
خورشید ، رخ هر آینه بیند در آینه
از گنبد طلای تو یا ثامن الحجج
آرامش است حصّه ی مطلوب کائنات
در سایه ی لوای تو یا ثامن الحجج
دل های تابناک به لبّیک زنده اند
در پاسخ صلای تو یا ثامن الحج
غیر از ولیّ عهدی اسلام ناب نیست
مبنای ادّعای تو یا ثامن الحجج
روشنترین نمود هوالباقی آمده ست
در ذات حق فنای تو یا ثامن الحجج
کمتر ز شاه نیست مقام هرآن که بود
در زندگی گدای تو یا ثامن الحجج
قم باحضورحضرت معصومه قرنهاست
در ذیل روشنای تو یا ثامن الحجج
بر بام عرش برده لوای علوم دین
این ارث پر بهای تو یا ثامن الحجج
لطفی کن و مرا بطلب تا که سرنهم
هرروزوشب به پای تو یا ثامن الحجج
ای کاش پای پنجره فولادت از شعف
جان را دهم برای تو یا ثامن الحجج
می خواهم از غبار سمن بوی درگهت
از بهر دل شفای تو یا ثامن الحجج
دیباچه ای که خورد رقم باحدیث مهر
مُهر است با ثنای تو یا ثامن الحجج
زرشدمس وجودهرآن زائری که یافت
منشور کیمیای تو یا ثامن الحجج
زادبار وارهید و به اقبال چیره شد
مشمول اعتنای تو یا ثامن الحجج
انواع ارتجاع به روشنگری رسید
زانوار ارتجای تو یا ثامن الحجج
در سینه ها قرار خود از یاد برده اند
دلهای مبتلای تو یا ثامن الحجج
هذاالحدیث:وقف نشابورسینه هاست
زنجیره ی طلای تو یا ثامن الحجج
برد از میان غبار عقول فحول را
پیغام دلگشای تو یا ثامن الحجج
باشد شفای عاجل آلام و دردها
طبّ الرضا؛دوای تویا ثامن الحجج
خودخواهی آنکه پیشه نکردست کی بود
شرمند? خدای تو یا ثامن الحجج
مأمون یزیدبود و حسین زمانه تو
شدتوس کربلای تو یا ثامن الحجج
پوشیده رخت ذلّت وعزّت نیافته ست
کوشیده درجفای تو یا ثامن الحجج
بادش سزا جهنم و ویل و عذاب ریم
گفت آنکه ناسزای تو یا ثامن الحجج
دشمن به خاک رفت وفناگشت عاقبت
باقی بود بقای تو یا ثامن الحجج
بیت الحرام تا که مقام منیع یافت
از مشهدالرّضای تو یا ثامن الحجج
زوّار را نصیب چو حجّاج با صفاست
در مروه و منای تو یا ثامن الحجج
مأمون چو در لباس یهودا شد آشکار
شد توس جلجتای تو یا ثامن الحجج
تنهانه جنّ وانس که خیل ملک به عرش
گریند در عزای تو یا ثامن الحجج
نوح است نوحه خوان تو و آدم صفی
دارد به لب رثای تو یا ثامن الحجج
دارم امید تا که شود زود مستجاب
در حقّ ما دعای تو یا ثامن الحجج
عباس خوش عمل نرود جز ره صواب
در پرتو لقای تو یا ثامن الحجج.
تاریخ : جمعه 100/2/24 | 10:6 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
اسعدالله ایامکم....تقبّل الله اعمالکم....طیّب الله انفاسکم
(در سه مقطع:نوجوانی ـ جوانی ـ پیری)
عید فطر آمد و ما جانب خمّار شدیم
شکرللّه که سبکروح و سبکبار شدیم
بعد یک چند ز چنگال خماری رستیم
به در میکده رفتیم و طلبگار شدیم
سحر از محفل رندان شراب آلوده
بانگ جانپرور نوش آمد و بیدار شدیم
ارجعی گفت به میخانه ی وحدت ساقی
شعر لبّیک سرودیم و به رفتار شدیم
چو نهال ز عطش سوخته کآبش بدهند
داد پیمانه به ما ساقی و پربار شدیم
تا پدیدار هلال مه نو شد به فلک
باز در خانه ی خمّار پدیدار شدیم
هله با پرده نشین حرم عشق بگوی
پرده بردار که ما طالب دیدار شدیم
از ازل باده ی گلگون و رخ زیبا را
چشم نگشوده و نادیده خریدار شدیم
بارها پیر مغان گفت می صاف بنوش
که از آسیب بلاهات نگهدار شدیم.
(2)
عید فطر آمد که ساقی عاشقان را جام داد
عاشقان تشنه را از جام وحدت کام داد
بعد چندی لب فروبستن ز اکل و شرب ، دوست
سفره ای گسترد از احسان و بار عام داد
تا هلال ماه شوّال از افق شد آشکار
ساقی از راه وفا ، کام دل ناکام داد
خلعتی از تار و پود نور بر اندام جان
حضرت جانان ز لطف بیکران انعام داد
جانب میخانه بشتابید ای میخوارگان
کاین زمان پیر مغان ، اصحاب را پیغام داد
حیف، رفت آن ماه و صدشکر آمد این عید سعید
دست ساقی باز می بوسم که ما را جام داد
لب فرو بستید از نوشیدنی گر چند گاه
از خم وحدت شما را باده ی گلفام داد
دست افشان ، پایکوبان جانب ساقی روید
چون که عیدی باده ی جانبخش آن خوشنام داد
روزه داران را ز راه مرحمت در صبح عید
ایزد جان آفرین پاداش آن ایام داد
هوکشان چون عید فطر آمد ز لطف خویشتن
حضرت حق طبع ما را قدرت الهام داد.
(3)
ماه رمضان رفت .... بیا باده بنوشیم
جامی دو سه اوّل سرِ سجّاده بنوشیم
محراب پر از رایحه ی شُرب طهور است
بشتاب از این باده که پا داده بنوشیم
دُردی که در آن راه علاج همه درد است
ساقی به قدح ریخته آماده بنوشیم
با خیل گدایان درش ناب دل افروز
همراه حریفان پریزاده بنوشیم
با ساده رخی چند ، روان سوی خرابات
آبادی دل را قدحی ساده بنوشیم
گر لقمه ات از خوان قضا پاک وحلالست
فرض است کز این روزی بنهاده بنوشیم
با روزه ی بگشوده مباح است که امروز
خون دل رَز با رخ بگشاده بنوشیم
تا در رگ جان شعله زند وسوسه انگیز
آن باده که از جوش نیفتاده بنوشیم
در عید رهایی که حساب همه پاک است
آن می که دهد ساقی آزاده بنوشیم.
تاریخ : دوشنبه 100/2/20 | 6:56 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
سلام ای بانوی اردیبهشتی
خرامان سرو دلجوی بهشتی
دلم بردی و شیرین می خرامی
به قصد غارت دین می خرامی
به صید دل پریشان خاطرم کن
ببر دین از کف من کافرم کن
به ایمای تو دل از دست دادم
به سودای تو دین از کف نهادم
یکی بی دین و بی دل بی پناهم
مکن آزار من می گیرد آهم
من از بوی تو مستم عاشقم باش
تو را من می پرستم عاشقم باش.
تاریخ : جمعه 100/2/17 | 11:35 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
ســـــــری کـــــه ســــروری کائنـــات با او بود
ز ناسپــاســــــــی امّــــت بــــــه روی زانو بود
دلی کــــه مخــــــزن اسـرار غیـــب بود و شهود
شکستـــــه از غـــم یــــــار شکستــه پهلو بود
گل محمّـــــــدی گلشــــــن جـــوانمــــــردی
کــــــه داغـــدیـــده ی یـاس کبـود خوشبو بود
فـــــدای آینـــــه ی «هل اتی علــــی الانسان»
کـــه از بــرای بشـــــر جـــاودانــــــه الگو بود
فنــــا کننده ی باطل کـــــه در قلمـــرو حـــق
بـــرای خاطــــــــر اسلـــام در تکـاپــــــو بود
بـــــه روز عدل مجسّـــــــم ببین چـــه آوردند
جمـاعتـــــــی کـــه طلبگارشـــان تـــرازو بود
خلافــت و فــدک از اوی و همسرش شد غصب
کــه دوره دوره ی دیــــــن پوستیـــن وارو بود
علــــــی نبــی نــــه ولی نور چشم جمله رسل
علــــــی خــدا نــــه ولی بهتریـــن خداجو بود
علــــــــی یگانـــه ی اعصـــار در همـه دوران
علـــــــی تجلّــــــــی دادار در فـــراســـو بود
خوشا کسی که چو من ورد صبح و ظهر و شبش
هماره زمزمــه ی یاعلــــــی و یاهــــــو بود.
تاریخ : سه شنبه 100/2/14 | 1:55 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
تا مگر در دل زیبای تو راهی بکنم
دوست دارم که شب قدر گناهی بکنم
سحری تا در میخانه روم رقص کنان
شب دل روشن از انوار پگاهی بکنم
مدد از پیر مغان گیرم و با نیّت پاک
سجده درمصطبه با حال تباهی بکنم
نذرهرباده کشی بوسه ی جان افروزی
وقف هرمغبچه ای،دل،به نگاهی بکنم
تا مگر ساقی محفل دهدم باده فزون
ترک اندرزگر وسوسه کاهی بکنم
تا که راهم بنمایدبه سراپرده ی وصل
خدمت گلنفس باده پناهی بکنم
چشم بیدار دلم باد سپید ار که دمی
حذر از وسوسه ی چشم سیاهی بکنم
ترک همصحبتی اهل دلم باد حرام
گر سر سوزنی اندازه ی آهی بکنم
اختر بختِ مرا جلوه چو خورشید شود
گر نظر جانب رخساره ی ماهی بکنم
کاشکی دغدغه ی زهد ریا بگذارد
گذر از کوچه ی دل ، گاه به گاهی بکنم.
تاریخ : شنبه 100/2/11 | 9:52 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
دیو کرونا به سبک هندی آمد
نامرد ترین به مرد رندی آمد
این بار سراغ دخترک های جهان
با جاذبه های «بوی فرند» ی آمد!
تاریخ : پنج شنبه 100/2/9 | 6:51 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
تا جرعه نوش کوثر حسن حسن شدم
سرمست نغمه خواندم و بی خویشتن شدم
باد صبا شمیم شرفخانه ی بقیع
آورد و بیقرار چو مرغ چمن شدم
در سایه سار سبزترین سرو باغ عشق
آسودم از ملال و رها از محن شدم
با پرتو شریفترین آفتاب وصل
نوری دگر گرفتم و ظلمت شکن شدم
تا اوج آسمان ولایت گشوده بال
معراج روح کردم و فارغ ز تن شدم
بر شاخسار «واعتصموا» آشیان گرفت
تا مرغ دل رها ز تمنای من شدم
در پرتو عنایت بی چون مجتباست
شیرین سخن اگر که به هر انجمن شدم .
تاریخ : سه شنبه 100/2/7 | 10:17 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
عزادار است در ایران زمین موسیقی ملّی
به سوگ جاودان استاد «سیّد احمد حلّی»
به مانند کبوتر روح پاکش رفت تا جنّت
به بزم «تاج»و «گلچین» و «بنان» و«آذر» و «ظلّی».
تاریخ : یکشنبه 100/2/5 | 6:10 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب
بازدید امروز: 173
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819363