مـــوی ســـر خـــود را مـدل رپ زده ای
با هر که نه اهــل معــرفـت گپ زده ای
حالا که به جمـــع مـــا رسیدی خــود را
یکراست به کوچه ی علی چپ زده ای!
آمـــــد از راه بـــــا ســـــرافــــرازی
ماه تــــــــزکیه ماه خـــــــــودســـــــازی
ماه از خــــــویش تا خــــــــدا رفـــتن
تا به ســـــرچشمـــــه ی بقــــا رفـــتن
ماه پــــــرواز بــــا دو بـــــال قنــــوت
از زمین تـــــا صوامــــــع ملکــــــوت
ماه عـــــــرفان و عشــــق ورزیـــدن
همه جــــــا جلـــــــوه ی خـــــدا دیدن
مرجبــــــــــا دلکـــــــش آمدی ای مـاه
لطف کــــــردی خــــوش آمدی ای ماه
آمدی تـــــــا شکـــــــوفـــــه های دعـا
گل کنــــــــد در تمــــــــام ثــــــانیه ها
رمضــــانا! تـــــو بهتــــــــرین مـــاهی
چون که مـــــــــاه ضیـــــافت اللهــی
رامـــــش روح و راحـــــــت جـــــــانی
هم از آن رو بهـــــــــــــــــار قـــرآنی
سفـــــــره گستـــرد تا که صاحب خوان
از کـــــــرم کـــــرد جمــــله را مهمان
چیــــد در سفــــــره گونه گونه خوراک
چه خـــوراکی! لذیذ و طاهر و پـــــــاک
لقمـــه ها لقمــــه های نور و صفـــا
در طبــــــق هایی از بـــــلور دعــا
ای فراخوانده ســــوی خوان خــدا
چه عــــزیـــز است میهمــــان خــدا
میهمانا! ز جــــــان و دل بشتـــاب
میزبان اوســــت خویش را دریاب
بهتـــــر است از هــــزار ماه تمــام
لیلةالقدر او بــــه مــــاه صیـــــام
لیلةالقدر را چـــــــو درک کنـــی
هر چه غیر از خداست ترک کنــی
خوش به حال کسی که سی روزه
همه انــــدام او بـــــــــــــود روزه
چشم وگوش وزبان و بینی ودست
شکم و پا و هر چه دیــــگر هست
هر که این گونه روزه داری کـــــرد
رو به جنّات رستــــــگاری کــــرد
«خوش عمل»هرکه بود دررمضان
ترک منکــــر نمود در رمضـــــــان
روزه هایش قبول درگاه اســت
بهره مند از نعیم این ماه است.
جز خـــــدا کیست که از حسن تــو تقدیر کند
غـــــزل چشــــم تــــو را خوانَــد و تفسیر کند
خوابهایی کـه زگیسوی تــو آشفته تر است
بنشینـــــد بــــه تمنّـــــــای تــــــو تعبیــــر کند
نوش لبهای تو را چــون که درآمیخت به می
راست در کــوثـــر و تسنیـــم ســـرازیـــر کند
نقش زیبای تو بر پرده ی هستی چو کشید
لحظــه هر لحظـــه تمــاشـای تو را سیر کند
ســـرِ راه دل مــــن تـــا گــــذر افتـاد تــــو را
دل در اندیشــــه فــــرومـــانـد چه تدبیر کند
با غــــم عشـق کنار آید و سوزد همه عمر
یـــــا وداع تــــو و آن حســــن جهـانگیـر کند
یــــا به ســودای سر زلف تو شبهای دراز
نــالـــه چون صیــد فروبسته به زنجیر کند
هلــه ای یــــار جفــاکــوشِ جوانبخـتِ منا
با غـــم عشــق چه سازم که مرا پیر کند
در دل سنگ تــــو هرگز اثری اشک نکرد
آه وقتــــی نتوانست کـــــه تـــأثیــــر کند
عشـــق گیــــرم بــه تغیّـــــر بگـــرایـد اما
خلق وخوی تومحال است که تغییر کند
سخن آخرم این است که درشـام فراق
مرگ را چشم به راهـم ، نکند دیـر کند!
ای مرد میدان باکری
شمع شبستان وفا
یار شهیدان باکری
*
ای با برادر آمده
دشمن شکار و صف شکن
گردان میدان خطر
شیران جنگ تن به تن
*
سرمشق آزادی تویی
در دفتر اندیشه ها
در جمع یاران جوان
سنگر به سنگر تا خدا
*
ای نوربخش زندگی
درسنگر شبهای ما
نام بلندت نغمه ای
جاری شد از لبهای ما
*
ای در دعای مادران
روح فداکاری شده
بر تشنگی های دلم
چون چشمه ای جاری شده
*
راه امام از خون تو
روشن به نور حق شده
بوده امانش با خدا
هرکس به تو ملحق شده
*
در راه اخلاص و شرف
قرآن تو را بوده هدف
در جبهه با ایثار تو
دشمن گریزد صف به صف
*
یاد تو روشن می کند
دلهای مردان خدا
شرح رشادتهای تو
کی می رود از یادها
*
سنگر به سنگر رفته ای
دشمن هراسان کرده ای
بخشیده جان بر نسلها
جانی که قربان کرده ای
*
مثل سهندی سربلند
ای شیر آذربایجان
در دست هر رزمنده ای
شمشیر آذربایجان
*
فرزند آذربایجان
دلبند ایران باکری
شمع شبستان وفا
یارشهیدان باکری.
در کســوت سبــــــــز تکاور
بـــــا ایمــــــــــان و آگاهــی
پیمـــــــوده ایــــــم یکســــر
نشـــــان سبــــزی پرچم را
به نشانی عشق و طراوت
در ره ســــرخ شهــــــادت
بنهـــــاده ایـــــم بـــــر سر
قســـــم بـــــــه نور رهایی
به مـــرام و عقیـده و باور
که وظیفه ذاتی من هست
حفــــظ حیثیـــت کشــــــور
مـــــن کاملا آگــــاهــــــــم
کــــــه یک تکاور دریایی
بایـــــد که در ارتش باشد
اســـوه ی بینش و دانایی
من در نبـــــــــرد اهریمن
درجامـــــه ی رزم خدایی
در دوردســــــــت مکانها
در راه عقیـــــــــده فدایی
در نوک پیکــان بلاهـــا
ورزیــده چو کوه مقاوم
شجاع تر از هر سرباز
چـــــون دریایی متلاطم
بر استــــــــواری راهم
سوگند که من می دانم
در تحت هدایت رهبـــر
پیــــــــــروز ره ایمانم
یادحماسه ی همرزمان
درذوالفقاری وخرمشهر
هرگــــــز نرود از یادم
جاوید پرچـــــــم ایران
مردان عرصه ی رزمیم
از دشمن دیـن نگریزیم
در نبرد بــــــا استعمار
نهراسیـــــم و بستیزیم
آموزش رزمـــــــی من
کامل تراز هـــــر دشمن
در صحنه ی عاشورایم
تسلیــم دور است ازمن
ارتش جمهوری اسلام
در خاک مقدس ایران
بر ما که تکاورهستیم
داده سرمشق شهیدان.
ترک یاری کردی و رفتی ، مگر از من چه دیدی؟
بی وفا! حرفی مگر از گل تو نازکتر شنیدی؟
خواستم گلبوســه ای از گلشن رویت بچینم
در گلو بغضـم شکستی ، بر جگـــر خارم خلیدی
پا کشیدی از من و هنگام رفتن یادم آمد
روزهایی را که دستی بر ســر ما می کشیدی
بعد از این سر زیر پر خواهم فرو برد از تألّم
ای همای آسمان پرواز کز بامم پریدی
بی وفایی چون تو را ایام در خاطر ندارد
تا رمیدی از بر من با رقیبان آرمیدی
ساقیا! امشب مرا ساغر ز می لبریزتر کن
خوب هنگامی به فریاد دل زارم رسیدی
شرمسار همدمی های تـــوام ای اشک گلگون
در شبــان بی کسی چون اختـــر از چشمم چکیدی
مانده ام بعد از جدایی بگذرانم زندگی را
با چه شوقی؟ با چه شوری؟با چه احساس و امیدی؟
کاشان ـ خردادماه 1360
آورد یکــی خبــــر : شـــد امـــروز
بـی دغـــدغـــــه فیلتـــــر تلگرام
حل شــد همــه مشکلات کشور
کردند بــه ایـن عمل چــو اقــدام
گفتم : به سرت که ریش این نیز
آیـــد بیـــرون چـــو ریش بـرجـام
تــا هجمه ی فیلترشکن هست
ایـن کار نمـی رسـد بــه انجـام!
ناگفتههای «شاطر حسین» از همکاری با «گل آقا»...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
11 اردیبهشتماه از سال 1383 به روز «پدر طنز نوین ایران» روانشاد کیومرث صابری فومنی یا همان گل آقای معروف اختصاص دارد. معلم طنزپردازی که با تأسیس مؤسسه گل آقا و شیوه نوینی از طنزنویسی، هنری را شکل داد که یاد آن هنوز که هنوز است به عنوان الگویی موفق و قابل توجه در این حوزه به یاد و خاطر است.
کیومرث صابری در سال 69 چهرههای طنز ایران را از مناطق و فضاهای مختلف دور هم جمع کرد و در اول آبانماه همان سال نخستین شماره گلآقا را منتشر کرد.
آقای عباس خوش عمل کاشانی که با نام شاطر حسین سالهای سال با صابری همکاری میکرد، در گفتوگو با «صبح نو» از ویژگیهای گل آقا، نثر او و شیوهای که داشت تعریف کرد.
*از مدیریت تا معلمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش عمل در ابتدا بیان کرد: مرحوم کیومرث صابری فومنی شخصیت دلنشینی داشت که همکاری و همراهی با او را بسیار لذت بخش میکرد. او استاد طنز منثور بود ولی در حوزه طنزمنظوم توفیق چندانی پیدا نکرد، حتی در سرودههایش گاهی وزن را هم رعایت نمیکرد که به نظر من عمدی بود. باری ؛ تخصص او نثر بود. وی ادامه داد: شغل او معلمی بود ولی در در دولت مهندس بازرگان مدیر کل وزارت آموزش و پرورش شد و در ادامه در دولت شهید رجایی مشاور فرهنگی او شد. وی در سال 62 همه مسوولیتهای دولتی را کنار گذاشت و از 23 دیماه 63 در روزنامه اطلاعات ستون دو کلمه حرف حساب را راهاندازی کرد و 6 سال بعد از آن هم هفته نامه گل آقا را منتشر نمود. مجموعهای که به دعوت او گردهم آمدندچهرههایی چون مرتضی فرجیان، ابوالقاسم حالت، ابوتراب جلی ،محمدعلی گویا، منوچهر احترامی ،جلال رفیع، زرویی نصرآباد و...بودند. خانم گیتی صفرزاده که ازو یاد کردید بعدها به سردبیری ماهنامه ی گل آق منصوب شد.. گل آقا همیشه شخصیتی محکم داشت و نخستین ضربه احساسی بزرگی که به او وارد شد، در سال 64 با فوت تنها فرزند پسرش آرش اتفاق افتاد که در جاده شمال بر اثر تصادف رانندگی درگذشت.
*شعری که باعث آشنایی شد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شروع همکاری من و ایشان از روزنامه اطالاعات بود، من در آنجا مسوول صفحات شعر بودم ، ویراستار بودم ، خبرنگارارشد بودم و به عنوان دبیر سرویس مقالات هم فعالیت میکردم.یکبار گل آقا در ستون دوکلمه حرف حساب شعری را منتشر کرده بود و من جواب او را با نام مستعار «ع.بلعم سخاوش» که درهم ریخته ی عباس خوش عمل بود دادم، از آن جا ارتباط بین ما پررنگتر شد تا جایی که با هم همکار و دوست شدیم. بیتی از آن شعرچنین بود: تا گران نان خامهای شده است/ شعرها بخش نامهای شده است. گل آقا از من دعوت کرد که از اطلاعات مأمور به خدمت به نشریه گل آقا بروم.حاج آقا دعایی (مدیر مسوول روزنامه اطلاعات) موافق بود اما من تمایلی نداشتم وموافت نکردم.در اوایل انتشار گل آقا ایشان حق التحریر چشمگیری برای کسی در نظر نمی گرفت اما برای من خوب می نوشت و حتی وقتی کم کار می شدم می گفت هر شرطی هم داشته باشی قبول می کنم.
چرا شاطرحسین؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش عمل که به شاطر حسین معروف است، در این باره اضافه کرد: من سالها شعر میگفتم و مثل خیلی از شاعران گاهی به سراغ طنز میرفتم ولی تا زمان آشنایی با گلآقا این موضوع را جدی نگرفته بودم تا اینکه با ایشان همکار شدم.او در خصوص عنوان «شاطر حسین» هم گفت: پدر من نانوا و قاری قرآن بود، او در کنار تمام کارهایش همیشه بسیار شوخ، زنده دل بود، به همین دلیل به خاطر خلق خوش و روحیه طنزآمیزی که او داشت من این اسم را انتخاب کردم.
*مدیریت گل آقایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش عمل در ادامه پیرامون شیوه کاری گل آقا و تعاملی که در فضای نشریه داشتند، گفت: او تمام مطالبی را که برای هفتهنامه، ماهنامه و حتی بچه ها گل آقا نوشته میشد سطر به سطر میخواند و حواسش بود که تناقضی بین صفحهها و مطالب به وجود نیاید.
همچنین فضایی که مجموعه داشت هم به لطف برخورد گل آقا بسیار صمیمی بود و زمانی که او وارد میشد اگر کسی نمیشناختش، نمیتوانست فکر کند که مدیریت چنین نشریهای به عهده اوست.وی درباره شیوه مدیریت و هدایت مطالب نشریه توسط گل آقا اضافه کرد: او به همه نویسندگان خط مشی میداد و به عنوان پیشنهاد مواردی را مطرح میکرد نه آن که دستور یا فرمان دهد. همچنین او به خط قرمزها و چارچوبهایی که وجود داشت، توجه ویژهای میکرد و مایل بود تا در همه مطالب به آنها دقت داشته باشیم، چرا که او به اصول نظام انقلاب اسلامی معتقد بود و بدون شعار به مواردی که باید میپرداخت. همین دقت بود که باعث شد در این 10 سال او مطالب مختلفی را منتشر کند، اما حتی یکبار پیش نیامد که ایشان را بخواهند، یا از او شکایت کنند و آنجا را تعطیل کنند،یکی دیگر از دلایل این اتفاق این بود که او در شناخت افراد و قلم آنها بسیار باهوش و دقیق بود و جلوی خطاهای احتمالی را میگرفت.
این شاعر با اشاره به انتخاب موضوع و محتوایی که گل آقا به آنها میپرداخت گفت: مردم عامه همیشه بیشتر دنبال فکاهی و طنزهای دم دستی بودند، در این فضا مطالب سیاسی و معنادار برای افراد خاص بود مگر آن که منظور آن خیلی واضح بود.
با این حال تمام مطالب طنزی که سیاسی نوشته میشد، با اشراف کامل گل آقا به موضوع شکل میگرفتند یا رضایت افرادی را که مدنظر داشت پیش از انتشار اثر جلب میکرد.
*دیگر گل آقایی نمیآید...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش عمل همچنین از جای خالی ادامهساز و کار گل آقا و شکلگیری فضایی با همان شیوه گفت و افزود: بعد از فوت او دیگر کسی نتوانست چنین گروهی را دورهم جمع کند، چرا که آن زحمتی که ایشان در طول دوران کاریاش با پیشکسوتان و جوانترها برای گردآوری چنین جمعی کشیده بود، با فوت او از بین رفت و در کنار کسانی که مرده بودند، بقیه نیز پراکنده شدند و کسی نبود که آنها را جمعکند.
طنز امروز و اوضاع آن هم موضوع دیگری بود که خوش عمل با اشاره به آن بیان کرد: بعد از فوت مرحوم صابری و پاشیده شدن مجموعه گل آقا، طنزی که به جا ماند به طنز محفلی و مافیایی تبدیل شد. مثل خیلی حوزههایی که نمونه آن را امروز به وفور میبینیم.
امروز شاگردان کسانی که با گل آقا بودند خودشان را هر طور که توانستهاند مطرح کردند و آن وقت آنهایی که در این مسیر استخوان خورد کردهاند کنار گذاشته شدهاند. این مافیا با فرصتی که حتی رسانهای مثل تلویزیون به آن دامن زدند ایجاد شد و به جای آن که مسوولان این امر با مرام گل آقایی همه اهالی طنز را جمع کنند و مرکزی واحد را شکل بدهند، خود محور شدهاند. این شیوه باعث شد تا برخلاف گذشتهها روی شرف هنری پا گذاشته شود و ارزش آن پایین بیاید.
گل آقا هم میتوانست به تنهایی پیش برود اما تلاش کرد و از داخل و خارج از کشور، از جمال زاده بزرگ تا ابوالقاسم حالت و... را که گوشهنشین بودند جمع و تشویق کرد، این گونه بود که گل آقا گل آقا شد و با شیوه موجود دیگر گل آقایی نخواهد آمد.
*سکوتی پر از درد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
این طنزپرداز همچنین با اشاره به خاطره آخرین دیداری که با فومنی داشت، بیان کرد: آخرین دیدار من و گل آقا در زمستان 82 بود، در آن ملاقات من شروع به گلایه از روزگار و مشکلاتی که وجود داشت کردم و برای لحظهای او از پرحرفی من جوش آورد و برای تغییر موضوع گفت من بیماری مهلکی دارم، در همان لحظه من با ترس و نگرانی چنان او را نگاه کردم که حرفش را قطع کرد و نخواست من بفهمم با خنده و مکث گفت چه بیماری از این مهلکتر که گرفتار آدم زباننفهمی مثل تو شوم، بعد هم برای آن که از این عنوان برداشت بدی نکنم، ادامه داد تو زبان درد مرا نمیفهمی برای همین من گیر تو افتادهام. این اتفاق در حالی بود که او از سرطان خون رنج میبرد و به هیچ کس چیزی نگفته بود تا بقیه ناراحت نشوند.
*ماتم زدگان پدر طنز نوین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش عمل یادآور شد: گل آقا به خصوص در اواخر عمرش کمکهای بسیاری را به مراکزی چون مراقبت از سالمندان، بیماران کلیوی، معلولین، کودکان و ... میکرد. متأسفانه در سال 81 که دوازدهمین سال انتشار گل آقا بود، او در سرمقالهای با تیتری تحت عنوان پایان کار هفتهنامه، متنی را نوشت که در آن عنوان کرده بود که گل آقا دیگر منتشر نخواهد شد. در آن زمان بیماری او شدت گرفته بود و با این که از خیلیها آن را پنهان کرده بود اما خودش از حالش خبر داشت.
حدود یک سال و نیم بعد از آن هم، در11 اردیبهشتماه وی در سن 63 سالگی که سن زیادی برای اهل قلم نیست، فوت شد. در آن زمان من این دو بیت شعر را زمزمه کردم: (بر ماتم جانسوز گل آقا همه یاران پوشیده سیه جامه و گریان و حزیناند/ آن خنده به لبها که تو دیدی همه امروز، ماتمزدگان پدر طنز نویناند).
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم
دلخون چو لاله ها بنشستیم و باغبان
تا آورد به جلوه نهال تو سوختیم
ای شام هجرکی سپری می شوی که ما
در آرزوی صبح زوال تو سوختیم
ما را چو مرغکان هوس آب و دانه نیست
اما ز حسرت لب و خال تو سوختیم
چندی به گفتگوی فراق تو ساختیم
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم.
بازدید امروز: 448
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 821193