شعله ی آواز
درباره وب
لینک دوستان
برچسبها وب
لینک های مفید
ای دگرگون کننده ی دلها
نام نیک تو شمع محفلها
نوربخش از جمال بی چونی
دیده ها از تو در دگرگونی
ای که تدبیر می کنی شب وروز
نور نام تو جان و دل افروز
زیر و رو از تو حال و سال همه
نظر از لطف کن به حال همه
خود بگردان به مرحمت امسال
حال ما را به بهترین احوال
* * *
روسیاه آمدیم و شرمنده
به سراغ تو ای نوازنده
همگی را به لطف رحمانی
بنواز آنچنان که می دانی
عفو فرما اگر خطا کردیم
مثلآ کار نابجا کردیم
گامها در مسیر قول زدیم
قول دادیم و زیر قول زدیم
یا که دادیم طیّ سال کهن
خلق را وعده ی سر خرمن
مستمندان ز خویش آزردیم
نانشان خورده آبشان بردیم
تندخو در محلّ کار شدیم
بنز هم بیش و کم سوارشدیم
نیز کردیم ضمن کم کاری
دیگر آزاری و خود آزاری
چه بگویم چنان چنین کردیم
جورها با مراجعین کردیم
شاد از پستهای جوراجور
دوسه فرسخ شدیم ازحق دور
همه گفتیم بی غم و اکراه
کار ما هست خالصآ لله
گه به توریه گاه با تقیه
راههامان جدا شد از بقیه
همه کردیم نقش خود انکار
در عمل بالعشیّ والابکار
عمل البته از شقوق بدش
که لشوشندجمله در صددش
* * *
ای بهار آفرین گل پرور
لطف کن از گناه ما بگذر
بکش ای مهربان دائم ما
قلم عفو بر جرائم ما
کاسه بشقاب جمله رافی الحال
پر و پیمان کن ازغذای حلال
ضعفا را توان مالی ده
نمره ی انضباط عالی ده
مرحمت کن به اغنیا قدری
کف بخشنده سعّه ی صدری
* * *
من و یاران شاعرم دربست
کرتیم ای کریم بالادست
انبیائند پیش ، پس مائیم؟
با شما قوم و خویش پس مائیم
خویش خود را نواز با انعام
که نبوده ست و نیست کالانعام
گرچه فرموده ای تو ای معبود
«انّ الانسان لربّه لکنود »*
ما نه از خیل ناسپاسانیم
گوش ابلیس کر ز خاصانیم
ما کجا «عن صلواتهم ساهون»
در صف « یتّبعهم الغاوون »*
مپسند ای عزیز دل ما را
رانده یا مانده پا به گل ما را
از تو خواهیم عمرطولانی
با مزایای فوق انسانی
هریکی صدنه بل صدوسی سال
شادمان بالغدّو والآصال
بعدهم چون که زین سرارفتیم
کلّنا در بهشت جا رفتیم
دوست داریم تا به خوشحالی
«فادخلی فی عبادی**»ازعالی
بشنویم و بهشت مست شویم
بی خیال هر آنچه هست شویم
* * ***
بارالها به حق هشت و چهار
جمع ما را به خویش وا نگذار
ملت سرفراز ایران را
وکلا را و هم وزیران را
دانش و بینش دو چندان ده
دل مسرور و لعل خندان ده
لطف کن بی نیاز غیر شویم
همگی عاقبت بخیر شویم
زیر لب می کنیم هی تکرار
و قنا ربّنا عذاب النّار.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
*عادیات:6
**ماعون:6
***شعراء:224
تاریخ : یکشنبه 100/12/29 | 6:6 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
بس که جلو کشیده و بس که عقب کشیده ام
عقربه روی ساعتم ، بند دگر نمی شود!
تاریخ : شنبه 100/12/28 | 8:54 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
منجی عالم و آدم
(تضمین غزلی از کمال خجندی)
در بیابان عدم آب بقا یافته ام
زمزم و کوثر و تسنیم و منا یافته ام
یعنی از طالع بیدار تو را یافته ام
ز تولّای تو راهی به خدا یافته ام
من دلخسته به درد تو دوا یافته ام
رنج ها دیده و امروز شفا یافته ام
دیده ازجلوه ی روی تو چو خورشیدشده
دل ویرانه گهر پرور امّید شده
شب تاریک من از پرتو تو عید شده
بهره ور جان من از آن رخ فرشید شده
مرده با درد تو و زنده ی جاوید شده
شده در عشق تو فانی و بقا یافته ام
دیده ی منتظرم بوده بسویت همه عمر
بوده در آرزوی دیدن رویت همه عمر
بسته امّید به خاک سرکویت همه عمر
بوده دل شیفت? طرّه ی مویت همه عمر
رفته ام بر اثر باد به بویت همه عمر
خاک کوی تو نه از باد هوا یافته ام
ای گل باغ امامت شرف گلشن دین
هادی امّت اسلام چو آباء مهین
به وجود تو نه تردید کند اهل یقین
من عاشق به تمنای توام خاک نشین
دولت آن نیست که یابم دوجهان زیرنگین
دولت آن است و سعادت که تو را یافته ام
عاشقان در دل شیدا اثرت یافته اند
عارفان جمله به نور بصرت یافته اند
کافران در کتب خود خبرت یافته اند
شاعران در نفحات سحرت یافته اند
زاهدان بر سر سجّاده گرت یافته اند
من میخواره تو را در همه جا یافته ام
مهدی ای جلوه ی جاوید خدای متعال
منجی عالم و آدم گل گلزار کمال
چومحمّدبه جمال وچو محمّدبه خصال
گرچه دیدار تو از فرط گناه است محال
شکر ایزد که از این در به دعاهای کمال
هرچه دل خواسته بود آن همه را یافته ام.
جمعه ی ظهور...
جمعه ی ظهور می رسد
من در این حقیقت بزرگ شک نمی کنم
آرمان مهدویت بلیغ را
بر یخ ملاحظات حک نمی کنم
واژه واژه
حرف حرف
روی پرده های دیده و دلم نوشته ام:
من به جنگ دیوهای شرق و غرب می روم
خود اگرچه آدمی ولی
رهنمون به عشق می شود فرشته ام
*
مثل خشک مغزها
نان به نرخ روز خوارهای فتنه زاد
با خیال باطل شکوه دین مباد
واقعیت همیشه سبز را
آب در الک نمی کنم
*
با یقین سبز خویش
می روم به پیش
در مسیر جمکران معرفت
می کنم مرور
آیه آیه شعرهای نور
سوره های روشن شعور
*
بر لوای سبز فاطمی نوشته است:
فصل انتظار
می رسد بهار....
جز که با خیال شربتی ز جام دوست
دل خنک نمی کنم
*
من حسینی ام
خاک پای عارفان مکتب خمینی ام
من بسیجی ام
روی دوش تک تک مجاهدان راه حق
آر . پی . جی ام
*
یک گلوله آتش مقدس قیام
در مسیر روشن امام
یک جهان حماسه
در کتاب نوحه های کربلا
تا همیشه ی خدا
*
من شکوه غیرتم
با بصیرتم
پشت بر هزار سال بیشتر
آرمان وارث صحیفه و فدک نمی کنم
*
جمعه ی ظهور می رسد
من در این حقیقت بزرگ
شک نمی کنم.
تاریخ : پنج شنبه 100/12/26 | 9:26 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
خیری از روس ندیدیم ، نه دیروز و نه امروز
شرّ محض است مراین خرس فرومایه ی کین توز
ترکمانچای و گلستان دو گواهند که منضم
شده بر روسیه از ما چه بسا خطّه ی مفروز
قصباتی همه سرسبز و دل انگیز و مصفّا
شهرهایی همه آباد و فرحبخش و دل افروز
حسن همسایگی اش نیست مرا باور و دانم
نشود باور هر مرد و زنِ معرفت آموز
چکمه ی جنگ به پا کرد چو پوتین و به اوکراین
حمله ور شد چو به سگ توله ی باتربیتی یوز
غرب تهدیدکنان ، ناتو به شلتاق ، رسیدند
به جلوداری چند آدمک ناتوی پفیوز
مکر «مکرون» نبرد راه به جایی که به هر ساز
رقصد و دایره زنگی زندش «بایدن» چلغوز
گربه رقصانی غرب است در این معرکه پیدا
بهره از هر دو طرف برده و پیوسته کند جوز
«اردوغان» نیز در این معرکه خشتک بدراند
همه دانند که از بهر چه دارد به جگر سوز
زده داروی مخدّر ، نکند صنعتی اش را
که در اوهام روان کرده در این جنگ قلاووز
شاد اشغالگر قدس شریف است از این وضع
که پدیدار ز هر سو شده با چهره ی مرموز
چرنوبیل است و خطر پشت سرش وای گرافتد
به کفی اسلحه ای چند از این قلعه ی محروز
کشتی جنگ چو شد غرق به گرداب حوادث
نیست آن وقت دگر زنده نه جاشوی و نه راموز
گر نه گندم شود از کشور روسیه و اوکراین
صادر آن گاه بسی کشور خردند که پاسوز
می شوند و به جهانی که زیان دیده از این جنگ
چه بسا قوز که ناگاه نشیند به سر قوز
سازمان ملل آن روز به خود آید اگر هست
صرفآ امروز تماشاگر بازی بچه ی دوز
خیل آواره ز یکسوی گریبانش بگیرد
ز دگر سوی بسی ملت درمانده ی دریوز
سومین جنگ جهانی شود البته پدیدار
که در آن شرق نه فاتح بود و غرب نه پیروز
گر نگاه چپی از این طرف و آن طرف افتد
جانب کشور ایران قوی پنجه ی بهروز
شرزه شیران جوان ، زان همه بر خاک بمالند
نه که در خاک وطن ، بلکه سر مرز پک و پوز
یارب! از نائره ی جنگ نسوزد تن ایران
که به دنیاست دل ِ نادره کار فرح اندوز.
تاریخ : چهارشنبه 100/12/25 | 10:24 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
زاینده رود تشنه لب ، اما هنوز هست
با خاطرات آبی گیتی فروز هست
در چشم های خیره ی او اشک اگر که نیست
در سینه اش هماره دلی پر ز سوز هست
شبگرد شاعران عزادار آب را
الهام بخش ،شب همه شب تا به روز هست
مقهور زمهریر زمستان نفس زنان
مرعوب آفتاب جفای تموز هست
در سطر سطر خاطره های کویری اش
بس راز سر به مهر کنار رموز هست
با گام های خسته اگر راهپو شود
او را به هر بهار مجال بروز هست
دندان نشان به خشم دهد دیو خشکسال
بس فتنه ها که زیر سر این عجوز هست
نعش ستاره را به گل اندود می کند
چندان که یار با فلک کینه توز هست
غوکی به همنوایی من ضجّه می زند
زاینده رود تشنه لب ، اما هنوز هست.
تاریخ : دوشنبه 100/12/23 | 4:34 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
من نمی خواهم که بعد از مردنم زاری کنند
آشنایان اشک ها از دیدگان جاری کنند
ضجّه و شیون چو حیوان بر نیارند از گلو
ساکت و آرام چون آدم عزاداری کنند
ذکر حمد و قل هوالله احد ما را بس است
نیست لازم دعوت از مدّاح یا قاری کنند
جای تاج گل نهندم شاخه ای گل روی قبر
اجتناب از کارهای زشت تکراری کنند
با چراغ لاله و گلدان و جام و چلچراغ
روی قبرم را چرا دکان سمساری کنند؟
بی ریا را تا لباس آخرت از بوریاست
نیست واجب تا که با بُرد از یمن یاری کنند
جای حلوا زعفرانی یا رطب ، خرما خرک
چون که آوردند از اسراف بیزاری کنند
جمله خواهر زادگان ایضآ برادر زادگان
طبق عادات کذا کمتر ریاکاری کنند
مرده خورهای شکم صابون زده چون آمدند
پر شکم ها را نبایستی چو انباری کنند
همسر و فرزند نخراشند صورت یا که صدر
گر مرا خواهند راضی خویشتنداری کنند
ور مناجاتی سزا خواهند آوردن بجا
پیروی از خواجه عبدالله انصاری کنند.
تاریخ : شنبه 100/12/14 | 11:55 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
من از روز اوّل خرت بوده ام
ولی ظاهرآ همسرت بوده ام
به میخانه ی خانه زادان لُرد
چو لِرد ته ساغرت بوده ام
به دیزی اگر گوشت نه دنبه نه
اقلّ کمش اُلورت بوده ام
به هر جا تنوری برافروختی
نه هیزم که خاکسترت بوده ام
تو راننده ی کامیون حیات
و من طایر پنچرت بوده ام
تو شمع شبستان احساس و من
چو پروانه دور سرت بوده ام
جفاکار چون گرگ و کفتار نه
وفادار چون کفترت بوده ام
گه رزم مانند سرباز صفر
گه بزم خنیاگرت بوده ام
به پشت هرآنکس که دشمن توراست
اگر تیغ نه خنجرت بوده ام
به افسونگری شهره ی خاص وعام
زمانی که جادوگرت بوده ام
به بستان اگر نخل نابارور
ولیکن گل باورت بوده ام
خداوند مکری اگر ، بنده نیز
مددکار پیغمبرت بوده ام
شب وروز از بهر تحمیق خلق
به محراب و بر منبرت بوده ام
مدیدی است در باغ وحش جهان
تو لوطی و من عنترت بوده ام
برابر به خاک رهم کرده ای
اگر روی سر افسرت بوده ام
اگر یار شاطر نبودم کجا
گرانبار بر خاطرت بوده ام؟
به اوج جنون هم اگر رفته ای
همانا که بال و پرت بوده ام
گشودم به رویش در دوستی
کجا دشمن مادرت بوده ام؟
خدا را سپاس آبرومندتر
هم از شوهر خواهرت بوده ام
همان باجناقی که فامیل نیست
و می گفت من نوکرت بوده ام
لب تشنه محروم از آبم مکن
که من مرد نان آورت بوده ام
اگر هیچ اگر پوچ اگر حذف و محو
در این سالها شوهرت بوده ام
تو گاه اینور و گاه آنور شدی
ولی صاف پشت درت بوده ام
به هرجا که فرماندهی کرده ای
مسلّم که فرمانبرت بوده ام
پس ای زن ببخشا ، طلاقم مده
خبرهای تلخ فراقم مده!
تاریخ : چهارشنبه 100/12/11 | 10:56 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
گفت «اقرأ باسم ربک» جبرییل
با محمد (ص) آفتاب بی بدیل
آن که نورش ظلمت شبها شکافت
پرتو مهرش به دلها راه یافت
امّی اما صاحب امّ الکتاب
آفتاب آمد دلیل آفتاب
نکته آموزی که با برهان خویش
آیه های روشن قرآن خویش
معرفت را عشق را تفسیر کرد
مکتب اسلام عالمگیر کرد
خلق را پیمود با حلوای کام
شربت توحید در کآس الکرام
نوربخش دیده ی افلاکیان
خاک پایش توتیای خاکیان
عدل را گسترد وحکمت را فزود
سوی او ما را رهی دیگر گشود
رهنمایی کاملی روشنگری
آشنایی رهبری پیغمبری
شام هستی از طلوعش روزشد
پرتوی افکند و ظلمت سوز شد
داد منشوری به تأییدش خدا
با جهانی فضل در غار حرا
تا مسلّم شد بر او پیغمبری
رهنمایی کرد با روشنگری
ظلم را و جهل را نابود کرد
کردگارش هرچه می فرمود کرد
زندگی را داد مفهومی جلی
با تلاش خویش و ایثار علی
گوهرانی زو پدید آمد سزا
هر یک آیه ی«کنت کنزآ مخفیا»
تا که دنیا هست دینش نیز هست
خاندان راستینش نیز هست.
تاریخ : دوشنبه 100/12/9 | 11:13 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
افــروختــه چون که آتش جنگ شود
هر جا که دلیست با نفس تنگ شود
این کاربشرباعث خوشنامی نیست
بسیــار بـود که مـایــه ی ننگ شود.
تاریخ : یکشنبه 100/12/8 | 8:25 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
ای نــــور امیــــد بخـــش دل هـــا کاظم(ع)
در معـــرفـــت و کمــــــال دریــــا کاظم (ع)
بــــا خــــــوی محمّـــــدی و ابـــراهیمـــی
بودی تو مسیح و نوح و موسی کاظم (ع).
تــا نــور تشیّعـــم هـدایتگـر شد
دیگر شدم و مرام من دیگر شد
دل را به مسیـر معرفت راهنما
الطاف امام موسی جعفر شد.
تاریخ : شنبه 100/12/7 | 8:45 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب
بازدید امروز: 217
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 820962