اسم تورو توو دفتر خاطره ها نوشتم
مقابل اسم تو یه دنیا صفا نوشتم
عطر یه باغچه اطلسی راز طلوع نوری
روی لبای خستگی زمزمه ی حضوری
رمز تولد غزل لحظه ی ناب شعری
یار تموم عاشقا مثل کتاب شعری
مثل یقین و باورم پاک و مقدسی تو
با تو دلم می خواد بگم که بهترین کسی تو
از توو کتاب عاشقی یه فصه ی قدیمی
واژه به واژه مهربون حرف دل صمیمی
وقتی میای رها می شن شاپرکای خسته
رو به یه کوچه وا می شن پنجره های بسته
با تو تموم لحظه هام خاطره ی بهاره
خنده شکوفه باوره سینه ترانه باره
بی تو تموم آینه ها تار و مکدر می شن
روزای من مثل شبام وای چه مکرر می شن.
شبی در حال مستی نیشگونی
ز ران برتراند راسل گرفتم
شدم هشیار و از بخت بدخویش
چو مرغ گر نیوکاسل گرفتم
***
پس از راسل - نیوکاسل و ایضا
سل ار قافیه ای باشد بیارید
شما را جان هرکس دوست دارید
مبادا پا روی دمبم گذارید.
برو ای غریبه ترین آشنای من
که خو کرده ام من در اینجا به تنهایی
غریبانه در سوگ آن عشق می گریم
که روزی شکوه آفرین بود و رویایی
برو بیوفا بیوفا بیوفایی
ز مهر و محبت جدایی جدایی
سراغ از دل ما نگیری نگیری
به دیدار ما هم نیایی نیایی
***
برو ای غریبه ترین آشنای من
که قدر وفا و محبت نمی دونی
تو با من نموندی که عمری وفا کردم
کجا با رقیب خطا کرده می مونی؟
برو ای که جام دلم را به مستی
به جرمی که ناکرده بودم شکستی
قسم خورده بودی که با من بمونی
بریدی ز من با رقیبم نشستی
***
برو ای غریبه ترین آشنای من
که دست تو رو شد گناه تو سنگینه
همه عمر خود را به پای تو سر کردم
زدی خنجر از پشت و گفتی سزام اینه
بلا هرچه آورده ای بر سر من
ز خاطر نمی ره نیا در برمن
قسم بر همون عشق پاکی که کشتی
نمی شه قسمهای تو باور من
***
برو ای غریبه ترین آشنای من
که از دل سپردن به عشقت پشیمونم
تو قدر دلای شکسته نمی دونی
بلای شکسته دلایی و می دونم
به عشقی که خاکسترش باد برده
به آهی که ازسینه فریاد برده
به اشکی که از دیده ی من چکیده
دلم آرزوی تو از یاد برده.
با یاد علی کسی که جویای خداست
در گوش دلش همیشه آوای خداست
وز دیده ی دل چو بنگرد نام علی
در دفتر آفرینش امضای خداست.
می خوام امشو غزلهامو بخونم
زبون حال غمهامو بخونم
به پای لاله ی پژمرده ی عشق
سرود قلب تنهامو بخونم
***
عبور از کوچه ی تنهایی ام کن
نگاهی بر دل شیدایی ام کن
امیدی نیست تا فردا بمونم
بیا و فکر بی فردایی ام کن
***
شب مهتاب و من چشم انتظارم
به لب شعرو سرودی تازه دارم
تموم آرزوهای دلم رو
بیا بشنو به آهنگ سه تارم.
ای که دل من توی دام تو مث پوپکی اسیره
یه کاری بکن پرنده ی من زندگی کنه نمیره
چی میشه اگه پوپک دلم با ترانه ی رهایی
توی آسمون مث قدیما بی بهونه پر بگیره
یه کاری بکن که پوپک زار و خسه
روز و شب به یاد خاطره هاش نشسه
نه نوازشی نه محبتی نه یاری
گریه می کنه با بال و پر شکسه
***
زندگی براش یه جهنمه وقتی که نباشه پرواز
دیگه جلوه ای نداره براش روزگار بی همآواز
همه آرزوش که رها بشه از تو این فضای بسه
داره می بینه تو شبای خود خواب قفس شکسه
پوپک دلم همه آرزوش همینه
که تو آسمون رها شدنو ببینه
رو ستاره ها آشیونه ای بسازه
تا خدا بره پیش پریا بشینه
***
دس مهربون یه کاری بکن که پرنده پر بگیره
نکنه یه شب توی این قفس با آرزوهاش بمیره
یه کاری بکن که پوپک من نداره هوای موندن
واسه او بگو یه ترانه ای برای دوباره خوندن
دس مهربون یه کاری بکن که دیره
یه کاری بکن پوپک دلم نمیره
مث قدیما داره آرزوی پرواز
دیوونه میشه اگه بال و پر نگیره.
خدایا غمام کی تموم میشه
دنیا کی با من مهربون میشه
دیگه نمی خوام اینجا بمونم
جوونیمو و عمرم حروم میشه
***
اینجا نه طراوت خنده ای
نه گل و نسیم وزنده ای
نه صدای بال فرشته ای
نه ترنمی از پرنده ای
***
زندگی تو غربت جهنمه
هرچی از بدیهاش بگم کمه
تو چشا پره اشک حسرته
قسمت دلا رنج و ماتمه
***
من دیگه از اینجا خسه شدم
یه دربدر پیوسه شدم
خدا می دونه کنج این قفس
مث پوپکی پربسه شدم
***
اینجا زندونه بدتر از اونه
آدماش همه از هم بیگونه
آرزو در دل پا مونده درگل
کی نشونم می ده راه خونه؟
***
ای خونه ی من خونه ی صفا
خون جاریه تو رگای ما
وقتی برسم عمرم نفسم
من از تو دیگه نمی شم جدا.
گریه جای خنده آمد بی درنگ
چشمها آیینه ...... اما خورده سنگ
قلبها یخ بسته ...... گلها سوخته
چهره ها پژمرده و بی آب و رنگ
بید مجنون در عزای برگ و بار
فصل سبز عاشقی ها زردرنگ
در زمستانی سراسر زمهریر
قصه می گوییم از فریاد سنگ
دستها مجروح و خشک و بی رمق
مانده از راهند چون پاهای لنگ
مادران سرزمین عاطقه
گیسوان آشفته با دلهای تنگ
بر فراز خانه ها..... ویرانه ها
شیون جغد و نهیب دیو جنگ
چنگ زد بر سینه دردی جانگداز
ناگهان خاموش شد آوای چنگ
نغمه ی الله اکبر چون نسیم
در میان آتش و توپ و تفنگ
جاری از گلدسته ها و بامها
می نوازد خاطر مردان جنگ
در مصاف کودکان با دیوها
می رسد بر گوشها نجوای سنگ.
من می خوام تو دلم آتیش تو باشه
نه فقط عاشقیهام پیش تو باشه
من می خوام پیشمرگ چشمای تو باشم
نمی خوام شاهد اشکای تو باشم
***
نمی خوام از تو یک لحظه جدا باشم
می خوام اسیر اون چشم سیا باشم
می خوام تا مهربون باشی
نمی خوام سرگرون باشی
***
مرو از پیشم ای سرمست شیدایی
که من می میرم اینجا کنج تنهایی
بیا و پیش من بنشین
غم از روی دلم برچین
***
می خوام هر جا که هستم نغمه ی آواز من باشی
به اوج آرزوها شهپر پرواز من باشی
نمی خوام از تو باشم دور و بی دلدار بنشینم
گل از دستم رود بر باد و من با خار بنشینم
می خوام هرجا که هستم محرم اسرار من باشی
ز لبخندی چراغ افروز شام تار من باشی
بیا و پیش من بنشین
غم از روی دلم برچین.
هر کسی یه سرنوشتی داره
یه جهنم و بهشتی داره
هر کسی اسیر یه تقدیره
دل اون بسته ی یه زنجیره
دل من اسیر زنجیر کیه؟
راهی خونه ی تقدیر کیه؟
***
نهان در پرده ی اشکه دل بینوای من
مپرس از حال زار من ای همنوای من
کبوتر بچه ی دل داره می میره
اسیر پنجه ی شاهین تقدیره
دلش اونجا می ره که آشیون داره
ز عشق و عاشقی ها همزبون داره
دل من اسیر زنجیر کیه؟
راهی خونه ی تقدیر کیه؟
دل من اسیر دست غمهاست
که همیشه بی نصیب و تنهاست
توی سرنوشت اون نوشته
که خدا با عشق اونو سرشته
امان از آرزوهایی که دل داره
که یک لحظه منو آروم نمیزاره
من و چشمی که هر شب تا سحرگاهان
همیشه شعله های اشک می باره
دل من اسیر زنجیر کیه؟
راهی خونه ی تقدیر کیه؟
بازدید امروز: 147
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819337