با یورش روم عشــــــــق جـــــــان درگیــــــــــــر اســــت
یـــــونـــان تفکــــــــــرات مــــــن تسخیــــــــــــر اســـت
در آتـــــــن تـــــــن کنـــــــــار یـــک آشیلــــــــــــــــوس
دل نیســــــــت مـــــرا پـــــــرومتــه در زنجیـــــر اســـت!
روزگارانی دلم آیینه باور بود نور در آیینه ی شعرم شناور بود
روزگارانی که با پیری سحر سیما در دلم شور جوانی شعله ورتربود
چشمه ی اندیشه ام سرشار از ماهی آسمان خاطرم غرق کبوتر بود
دردل تنگم فروزان شعله ای ازعشق بر سر من سایه ی نخلی تناور بود
رهسپار کوچه ای لبریز ازاحساس روی هردیوار طرحی ساده ازدر بود
شب همه شب تا اذان ساقی خورشید ذکر لبهایم نمازی خلسه آور بود
در دل یلداترین شبهای نامیرا قاصدکهای امیدم روزپرور بود
پای احساسم اگرپیوسته در زنجیر گوشه ی میخانه هادستم به ساغربود
یاد باد آن روزگارانی که در غمها
شادی من دیگر و دل نیز دیگر بود.
بهار آمد در آغوش گل سرخ
دل از کف داده مدهوش گل سرخ
شد از دیبای زیبای بهشتی
نگارین جامه تنپوش گل سرخ
ز مروارید شبنم گوشــــــواری
نســـیم آویخت بر گوش گل سرخ
ید بیضای حور آورد و افکند
ردای نقره بر دوش گل سرخ
زمین صحرا به صحرا دشت تا دشت
بهشت آیین شد از جوش گل سرخ
سرود روشن خورشید عشق است
تبسمهای خاموش گل سرخ
نوای بلبل شیدا ز سر برد
به هنگام سحر هوش گل سرخ
نوید لذّة للشاربین است
کنار چشمه ی نوش گل سرخ
زیارتنامه ی دلهای سبز است
ترنمهای چاووش گل سرخ
نسیم صبح فروردین خدا را
چه نجوا کرد درگوش گل سرخ
که تصنیف سپید آشنایی
نخواهد شد فراموش گل سرخ .
عید آمد و سخت در هراسم
چون سال گذشته بی لباسم
خیّاط محل ندوخت رختی
اندازه ی هیکل قناسم
در چنبر مشکلات خم شد
یکدفعه کمر شبیه داسم
چون مبل شکسته پایه و تاج
افتاده به گوشه ی تراسم
از بیم هجوم میهمانان
در خانه ی مادری پلاسم
عیدی ندهم به خویش حتی
امسال شدیدا آس و پاسم
شاید بدهم به قدر کافی
کوهی بود ار از اسکناسم
همراه شپش سه قاپ انداخت
در جیب تهی ز پول ساسم
شمعی به مسیر زندگی نیست
جز کلّه ی تابدار و طاسم
در مدرسه های بزبیاری
عمری است که مبصر کلاسم
بودم ز خواص و دهر پنداشت
نامرد کم از عوام ناسم
بس مشت و لگد حوالتم داد
هنگام تشکّر و سپاسم
دائم پدر مرا در آورد
می گفت که: من هنرشناسم
پنداشت منم چغندر قند
افشرد و کشید هی ملاسم...
از بام تخیّلات کشکی
افتادم و پرت شد حواسم
زان روست که در حیاط هستی
یک سقف همیشه بی اساسم
شعرم اگر آبکی اگر نغز
در جامعه بوده برگ آسم.
بازدید امروز: 145
بازدید دیروز: 660
کل بازدیدها: 820506