*اشاره:
در باغچه ی حیاط ما درخت کهنسال خرمالویی است که من آن را خیلی دوست می دارم و هنگام آب دادنش با او راز و نیاز می کنم و برایش شعر می خوانم.رباعی زیر را به درخت خرمالوی عزیزو مهربانم تقدیم می کنم.شایان ذکر است که حضرت ختمی مرتبت (ص)در حدیثی فرمودند:عمه های خود-درختان پر بار میوه -را گرامی بدارید.
ای ناز ترین درخت خرمالویم
وی عمه ی مهربان مهین بانویم
هر برگ تورااگرچه زبراست وچغر
می گیرم و می نوازم و می بویم.
دلی دارم که در دام هوس نیست
اسیر عشوه های هیچ کس نیست
چنان سرگشته ی صحرای عشق است
که او را هیچ راه پیش و پس نیست
همای عرش پیمای جنون است
اسیر دانه و دام و قفس نیست
به جز با ساغر خون نیست همدم
به جز با ناله ی نی همنفس نیست
گل آلاله ی باغ خدایی است
پریشان از جفای خاروخس نیست.
فیلسوفی گدایی نان کرد
چون که اشباع شد به آروغی
کاکل عشق را پریشان کرد!
***
در آرزوی دیدن پرنده ...باغ
تمام آبروش را نثار کرد
نصیب لحظه های او نشد به جز کلاغ!
شعرهای شاعری را برد دزد
گول جبران ناپذیری خورد دزد
اطلاعی نیست ازشاعربه دست
لیک دیشب سکته کردومرددزد!
افتاده نفس به شماره بگشای پنجره ها را
باشد که دوباره ببینم پرواز زنجره ها را
من اینسوی باغ و تو آنسو این شیوه روندفراق است
دیوار فاصله بردار بشکن بشکن هره ها را
در خشکسال محبت هنگام زوال محبت
با واژه واژه بسازیم تصویر خاطره ها را
ای نام رسای رهایی خنجر به دلم ز جدایی
باید به غزل برسانیم خاموشی حنجره ها را
خورشید حقیقت و ایمان آویزه ی طاق یقین است
با دیده ی باور خود بین تسلیم شب پره ها را
دشمن به خیال تباهش بالیده که ناصر حق است
دیدی بطلب بشناسیم از هر سره ناسره ها را.
داد استاد ازل در مکتب دل یاد عشقم
در جهان تا هست زیبایی فزونتر بادعشقم
ارتباطی این زمان بین دل من با دل تو
می کند ایجاد حسنش می کندبنیادعشقم
باده با یادش عطا کن هرچه بادا باد ساقی
گر چه می گویندروزی می دهد بربادعشقم
تا رسم در محفل جانان و جانی تازه گیرم
می کند امداد عشقم می کندارشادعشقم
آبرو لطف سخن بیداری دل حسن سیرت
داد عشقم داد عشقم دادعشقم دادعشقم
«خوش عمل»در مکتب پرقیل وقال زندگانی
درس عشقم بحث عشقم رهبرواستادعشقم.
آنان که مرامشان خزانپایی بود
سهم دلشان همیشه تنهایی بود
با یک گل کاغذی فریبم دادند
زیرا که بهارشان مقوایی بود.
یارا! به جهاز عشق تجهیزم کن
با شیر نر هوس گلاویزم کن
گر شیطنتی به غفلت از من سر زد
با گل گل آتش لبت جیزم کن!
ای عشق! به خانه ی دلم سر نزدی
در پهنه ی خاطرات من پر نزدی
صد بار فزون تو را به یاد آوردم
یک بار نیامدی و بر در نزدی.
بازدید امروز: 83
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819273