سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشعل حق

ابن ملجم چو زد از راه جفا
تیغ بر فرق علی شیر خدا

به زمین قامت مولا افتاد
لرزه بر گنبد خضرا افتاد

از سر شوق سر منشق را
سر آکنده ز راز حق را

اسدالله بسائید به خاک
خاک زد بوسه بر آن تارک پاک

گشت محراب ز خون رنگ شفق
تا که افتاد ز پا مشعل حق

دست شکرانه بمالید به رو
دیده اش محو جمال رخ او

گفت با رمز و اشارات به دوست
هرچه برمن رسدازدوست نکوست

عرشیان شیون و افغان کردند
فرشیان موی پریشان کردند

جمله گفتند به آوای حزین
خالی از حجّت حق گشت زمین

تا که احباب خبردار شدند
جانب حیدر کرّار شدند

حسنین آمده با دیده ی تر
سوی محراب به دیدار پدر

دل محراب زخون دریا بود
غوطـــه ور در یم خون مولا بود

همه گفتند به آوای بلند
ابن ملجم را آرید به بند

مثله اش کرده امانش ندهید
رخصت حرف و بیانش ندهید

گفت مولا به سرا آریدش
ز جفا هیچ میازاریدش

اگر این زخم بیابد بهبود
عفو من شامل اوخواهد بود

ور به این ضربه ز دنیا رفتم
به سراپرده ی اعلی رفتم

به یکی ضربه کنیدش تعزیر
تا چه باشد من و او را تقدیر
***         ***         ***
شیر حق را به سرا چون بردند
زود رفتند و طبیب آوردند

گفت با دیدن آن زخم طبیب
نیست امید به بهبود حبیب

زهر کاری شده وارد بر سر
کار از کار گذشته ست دگر

زین سخن جمله دل افگار شدند
با غم و رنج و تعب یار شدند

گفت با زینب کبری ، کلثوم
شدم از نعمت با با محروم

افسری رفت جهان را ازسر
که نیابند نظیرش دیگر

بعد از این کیست که امید دهد
مژده از تابش خورشید دهد

بعد از این کیست که در نیم? شب
ببرد قوت یتیمان عرب
***
بهر تودیع چو برخاست طبیب
گفت با اهل سراپرده ی طیب

زهر بر خون علی چون که رسید
امشب از شیر غذایش بدهید

کودکان کاسه ی شیر آوردند
شیر از بهر امیر آوردند

چو نگه کرد علی شیرخدا
به اسیر و به خود و ظـــرف غذا

کرد این جمله ادا با لبخند
ای حسن ای که مرایی فرزند

گر قرار است که شیرم بدهید
شیر ، اوّل به اسیرم بدهید

جان به قربان امامی که غذا
خود نخورد و به عدو کرد عطا

گر بدین شیوه خدا نیست علی
از خدا نیز جدا نیست  علی

ها   علی    بشر   کیفَ بشر
ربّه    فیه     تجلّی     و   ظَهَر.

«سیمرغ هدی»

قومی که  در اندیشه ی   دیدار      خدایند
با   نور   علی    گر    بدرخشند     سزایند

مردان     حقیقت    نگر     کوی     طریقت
از   جذبه ی  رخسار   علی محو  خدایند

سرسلسل? مذهبشان غیرعلی نیست
آنان  که   به   اقلیم   صفا  عشق  گرایند

دارند   ز   خاک   قدم   او   دم   جانبخش
عیسی  صفتانی  که به  هر درد   دوایند

ای   پادشه   خطه ی    سرسبز      تولا
شاهان   جهان   پیش  غلام تو   گدایند

یاران   تو   در   ساحل مقصود   به رفتار
خصمان  تو    مغروق  به  گرداب   بلایند

برمرتب? شامخشان غبطه خورد خضر
در بحر  ولای  تو   کسانی  که    فنایند

تا  کوثر  گفتار  تو  ای  زمزم     توحید
جاریست   کجا  در طلب آب    بقایند ؟

شدبهره ور از نورجمالت مه وخورشید
برقی  ز   دم  تیغ   تو ناهید و سهایند

غیر  از تو  کسانی که  گزیدند  امامی
از  بعد   نبی    یکسره در   راه خطایند

جانم  به   فدای تو و   اخلاف  جلیلت
ما   را   همگی  راهبرانی  به  سزایند

دارندچو  از دست  تو سرخطّ    ولایت
بر   قافله ی  نوع   بشر      راهنمایند

در مکتب  توحید همه  مرجع و ملجا
برنامه  ده  و چاره گر و عقده گشایند

با  مرگ تو ارکان هدایت شده  ویران
آن  قوم  که  انکار   نمایند   کجایند ؟

امروز   به   پژواک  «اذا   زلزلة الارض»
آشفته  چو  ابناء زمین اهل  سمایند

مرغان اولی اجنحه* برسدره وطوبی
در  ماتم سیمرغ  هدی  نوحه سرایند

واصل  شدگان   حرم    سرّ        الهی
پوشیده چو مخلوق زمین رخت عزایند

تا شعل? جانبخش تو خاموش نگردد
در  صومع? عرش ملایک به  دعایند

ای  لجّة الاسرار الهی که  ز  داغت
تا صبح  قیامت  همه  دلهابه  نوایند

چون «خوش عمل»ازداغ جگرسوزتوامروز
خلقی همه در تاب  وتب افتاده زپایند.

*تعبیر قرآنی از فرشتگان.




تاریخ : پنج شنبه 101/2/1 | 4:9 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر