سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یکی پر بسته مرغ در قفس من
اسیر و خسته و بی همنفس من

سبک پرروز و شب پایین وبالا
به گرداب جنون مانند خس من

چو  شمعی  بر  مزار  آرزوها
دل آتشخانه ،خاکستر نفس من

نه امّیدی، نه عشق و آرزویی
نه در حسنی گرفتار هوس من

خماری  نشئگی از سر  پریده
گریبان پاره دردست عسس من

سراغ ازنیک بختان گر بگیری
نیابی در شمار پیش و پس من

به هرجا دیدم ازبخت بدخویش
وفا ومهر دور از دسترس من

چه میپرسی مرانام ونشان چیست؟
همانم ؛هیچ چیزوهیچکس من!




تاریخ : شنبه 101/5/29 | 8:51 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر