عمو نوروز می کوبد به در .... برخیزو در وا کن
به استقبال او جان پدر خود را مهیا کن
بگیرش کوله بار از دوش و دعوت کن که بنشیند
وگر تعجیل دارد هدیه ای از او تمنا کن
برایت هدیه آورده ست گیرم بوسه ای باشد
بگیر از گونه اش آیینه ی دل را مصفا کن
هوا آلودگی در شهر کرده پاک چرکینش
ببر حمام و با صابون و آب او را دل آرا کن
غرض داری در این ایام اگر جمعیت خاطر
به یک ضرب الاجل از خانه تشریفات منها کن
وصال مرغ و ماهی گر طلب داری چه غم داری؟
به رهوار تخیل سیر در صحرا و دریا کن
توان مالی از بهر خرید میوه شیرینی
نداری گر چو من از دور آنها را تماشا کن
اجاره خانه ات افتاد اگر تعویق باکی نیست
برای شخص صاحبخانه پشت عکست امضا کن
گرانی مثل عقرب می گزد گر هفت جایت را
چو افعی ساکن ویرانه ها شو گنج پیدا کن
نداری گر بپردازی بهای آب و برق و گاز
سرت بادا سلامت قبضش آمد سکته درجا کن
ندارد شاعر بیچاره از خوشوقتی ار داری
به بازار فلاکت آه را با ناله سودا کن!
بازدید امروز: 188
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 825258