خرکـــــی گفت با هنــــرمنــــدی
قطع شد بیمه ی تو،می خندی؟
نکند ای تو مفت تــــر از مـــن
پوستت شــــد کلفت تر از مـــن؟
گر مرا کاه و یونجه فطع شـود
ســـر ارباب نـــــــذر نطع شـود
ور مرا قطع جو کند اربـــاب
بـــار او را می افکنم در آب
می زنم جفتکــی به چانه ی او
که شود گم مسیرخانه ی او
آنچنانش برافکنـــــم بنیـــــــــاد
که کند رٍَبّ و رُبّ خود را یاد
نکند ای رفیـــــق دلشـــــادم
خر تویی و من آدمیـــــزادم؟
گر تو از هفت دولت آزادی
پس چرا زیر دولتی زادی؟
تو به تدبیر و با امید خوشی
یا به یک دسته ی کلید خوشی
من به خرغلت خویش خشنودم
اوّل و آخرش خـــری بـــــودم
چشم شهلای من کسی بندید
که شود کــــور زآب مرواریــد
آدمیـــــزاد مجمـــــع الامراض !
گر شوی خر رها کنی اغراض
خر اگر می شدی ملال نبود
و غرور تـــــو پـــایمال نبود
شاد بودی چوماوخوش بودی
همه بی اعتنـــا به هش بودی
ای خوشا من که عرّوتیز کنم
چون تو کی روی برمجیز کنم؟
دیگرانی که چون تو می مویند
در شگفتم که از چه می گویند:
وعده ها داده و خرم کردند
از کلاهی که بر سرم کردند
خرنه همچون شما فریب خورد
جو به یکسو نهاده سیب خورد
گفت صاحب هنربه او ای خر !
سرزنشها مکن مـــرا دیگــر
هرچه ما می کشیم بی تقصیر
همه زامّید هست و از تدبیــــر
بر توحسرت همی برم که خری
شاد و سرحال تر ز هر بشــری
ای خوش آن آدمی که درگیتی
اوّل آخـــــــر بود در ِ پیتــــــی
کبک نامد که همچو زاغ رود
کرّه خــــر آمد و الاغ رود
هی هنرمند گفت و هی نالید
گوش خر را گرفته می مالید
آنقدر گفت تا که رفت ازدست
نرّه خرچشم وچانه اش رابست
تلفن کــــرد بعد با اورژانس
که هنرمند آدمی بـــدشانس
رخت بر بسته از جهان اینجا
رفته در جمع مردگان اینجا
با خود آرید نعش کش فوری
که نماند زمین همین طوری
ببریدش به سوی گورستان
آدرس : قطعه ی هنرمندان !
بسپارید در دل لحــــــدش
که نگنددچو میوه ای جسدش
نرّه خر چون پیام خود را داد
با دلی تنگ و خاطری ناشاد
هنر مرد مرده را بستود
ضرطه ای دادوجای خودبغنود!
بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 211
کل بازدیدها: 822774