سفارش تبلیغ
صبا ویژن

(1)

شبانگاهی که با من همنشینی

تمام روشنایی نذر خم باد

کلید صبح گم باد

(2)

در کوچه ی بن بست تقدیر

عمری است روحم در سیه چالی به نام تن اسیر است

بی جرم و تقصیر

(3)

مثل گل از شاخسار عشق می چینم تو را

با سلامی سبز می آویزمت بر زلف یار

در تو می بینم خدا را و نمی بینم تو را

(4)

دلم را با غمت همراه کردم

از آن سرمست و خشنودم که کاری

به راه عاشقی دلخواه کردم

(5)

گشتیم همه میکده ها را به تامل

گویی که یکی جرعه نصیب دل ما نیست

زان باده که در ساغر ایام جوانی است.




تاریخ : پنج شنبه 93/5/30 | 10:59 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر