زخمهای سیاه تاریخند
یا سیاه زخمهای زمین
معدن کاوان
که در دل سرد خاک
با پینه های خونین دستهاشان
نیاز زیستن را
پاسخی صریح از مرگ دارند
و داغ بر دل صخره می گذارند
با چشمهایی که
شعله از عمق گدازه می ستاند
***
بیستونی در دل تیره ی خاک
و صفاصف
فرهادهایی عاشق
که شیرین می کاوند
پاره های جگر زمین را
در ملتقای وحشت و تقدیس
و پژواک هماره ی تیشه هایی
که جمجمه ی خسروان زمان را
نشانه رفته اند
***
آه ای مادر زمین
در بطن خود
چون قطعه های الماس پنهان کن
فرهادهای عاشقمان را
از هیز چشمهای نامبارک غارتگر
از دستهای سارق نامیمون.




تاریخ : پنج شنبه 96/2/14 | 7:7 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر