زاده ی اندوه و رنجم عجز و خواری می پسندم
درد و محنت می پذیرم آه و زاری می پسندم
همچو توفان در تکاپو یک نفس آرامشم نیست
مثل دریا در تلاطم بیقراری می پسندم
ترک شادی کرده ام بیگانه ام با خنده رویی
قلب خونین جان غمگین اشک جاری می پسندم
زندگی بی شادمانی آری آری دوست دارم
بیدلی بی همزبانی آری آری می پسندم
روز روشن نیست در شبنامه ی عمرم هویدا
کنج عزلت می گزینم شام تاری می پسندم
حسرتی هرگز نخواهم خورد بر خوش روزگاران
دوست دارم رنج و غم بد روزگاری می پسندم
ساقیا زین باده ها دیگر نمی گیرم صفایی
نشوه ی صهبا نمی خواهم خماری می پسندم
عاشقان روییدن گل در بهاران دوست دارند
من نوای گریه ی ابر بهاری می پسندم
ای بهار شادی آور از من دیوانه بگذر
وی خزان همزاد با من هر چه داری می پسندم .
بازدید امروز: 312
بازدید دیروز: 44
کل بازدیدها: 818646