(محمدحسین خوش عمل یگانه فرزند پسرم که متولد 10 دی ماه 1361شمسی است به سرودن شعر سپید گرایش دارد و تا کنون شعرهای سپید زیاد و قابل اعتنایی سروده و از سوی اساتیدی چون احمدرضا احمدی مورد تشویق و تمجید قرار گرفته است.در آغاز کارش قصد داشتم او را به سرودن شعر سنتی تشویق کنم و حتی به او پرخاش می کردم که شعر سنتی بسراید.یک روز که سخت از دستش عصبانی بودم به او گفتم:«تو توان سرودن شعر موزون و مقفّی را نداری ؛ اصلآ نمی توانی شعر سنتی بسرایی وگرنه به سمت سپیدسرایی نمی رفتی»...یکی دوروز گذشت و او چارپاره ی ذیل را تحویلم داد....به نظرم خالی از لطف نیست.البته محمدحسین از آن به بعد گهگاه شعر سنتی هم سرود ....و می سراید....)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پدرم فحش می دهد که چرا
روی آورده ام به شعر سپید
غرولندش هنوز در گوش است:
تو مرا کردی ای پسر نومید
***
دوست دارد که چون خودش من هم
حبس باشم به چارچوب عروض
چشمه سار زلال طبعم را
کنم آلوده با رسوب عروض
***
بارها گفته ام به او : پدرم!
در سحرگاه عصر بیداری
چه صفا می دهد مخاطب را
شعرهای همیشه تکراری
***
می رود چشم غرّه می گوید:
ساکت ای بی ادب که شعرکهن
قرنها بوده است پا برجا
هست میراث خانواده ی من
***
مادر این بار می زند لبخند
مثلآ در حمایت از پسرش
لرز لرزان می آورد به زبان
حرفهایی که هست توی سرش:
***
کاش میراث خانوادگی ات
چند متری زمین بایر بود
یا که یک قهوه خانه در کاشان
کوچک ؛ اما همیشه دایر بود
***
کاش میراث خانوادگی ات
مزرعی بود و باغ و باغچه ای
بر سر شانه ات کبوتر بخت
مستقر بودجای زاغچه ای
***
کاش میراث خانوادگی ات
خانه ای بود در جزیره ی کیش
عوض چند طفل کور و کچل
داشتی چند گلّه ی بزومیش!
***
کاش میراث خانوادگی ات
حجره یا دکّه بود در بازار
نه که دیوان شعر اسقاطی
که دهد جان و روح را آزار!
***
کاش می ...ناگهان پدر باخشم
خیزد از جا عجیب و ناهنجار
می زند بر دهان کف آورده
سر خود را سه بار بردیوار!
***
پدر آتشفشان فعال است
با لگد می زند به جارختی
من و مادر غلاف اگر نکنیم
هست تازه شروع بدبختی
***
من و مادر بسان فرفره ای
می پریم از اتاق توی حیاط
شرط عقل است رفتن ازجایی
که شود سلب از تو حقّ حیات
***
با خود اندیشه می کنم مغموم:
بی گدار از چه رو به آب زدم؟
کارهایی چه نابجا کردم
حرفهایی چه ناصواب زدم
***
پدر پا به سن گذاشته را
باید از هر جهت رعایت کرد
پیش مادر نباید از شویش
زشت و بد گفت یاسعایت کرد
***
بحث بی فایده ست با پدری
که مرا خصم بی دلیل شده ست
بیش از این نیست انتظار از او
که به شعر کهن فسیل شده ست!
***
پدرم فحش می دهد که چرا
روی آورده ام به شعر سپید
من و پرداختن به شعر کهن؟
این خطا را کسی نخواهد دید!
*محمدحسین خوش عمل.
بازدید امروز: 351
بازدید دیروز: 44
کل بازدیدها: 818685