زبان به شعر گشودم که حرف راست بگویم
تحمل سخن راست تا کراست بگویم
حقیقتی که فراسوی پرده های یقین است
برای آن که دلش پاک و بی ریاست بگویم
اگر ترانه ی عشق است با خلوص بخوانم
وگر فسانه ی زهد است هر که خواست بگویم
گلایه های دل دردمند باده کشان را
به میفروش که فارغ از ادعاست بگویم
پیام سوته دلی را که بار خاطرش افزود
به گوش گل به ترنّم بدون کاست بگویم
حدیث قدسی بیگانگی ز هر دو جهان را
به هر که با سخن عشق آشناست بگویم
رموز تشنگی لاله های باغ جنون را
به عاشقی که دلش دشت کربلاست بگویم
قرار اول عشق است تا رها شوم از خود
به پیر میکده لبّیک اگر بناست بگویم .
بازدید امروز: 261
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 825331