.*نوید بهار....
_________
ز پشت پنجره آنک نوید داد بهار
نوید دولت صبح سپید داد بهار
پی گشودن درهای باغ پیروزی
سحر ، نسیم صبا را کلید داد بهار
به جام لاله عقیقین شراب ریخت نسیم
چنان که مژده ی رویش به بید داد بهار
دل چمن ز جفای خزان پریشان بود
که با حکایت باران امید داد بهار
ستاره دوش به گوش بنفشه خوش میخواند
که شوق تابش دیگر به شید داد بهار
نخست هدیه ی خود را که نغمه ی جان بود
به سینه سرخ که از ره رسید داد بهار
معاشران گرفتار هجر را به سرور
دوباره فرصت گفت و شنید داد بهار
چو مرغکان اسیریم کز مناعت طبع
نوید رستن ما را به عید داد بهار
دلم چو بلبل شیدا به یاد گلشن بود
که از ره آمد و ما را نوید داد بهار.
*میلاد بهار....
دامن دشت گل آذین شده از باد بهار
سینه سرخ آمده با مژده ی میلاد بهار
شیشه ی عمر هیولای خزان خورد به سنگ
تا رخ از پرده برون کرد پریزاد بهار
روشن از عشق دل و دیده ی شیرین چمن
که به رهوار نسیم آمده فرهاد بهار
لاله ها در چمن از شوق به رقص آمده اند
بلبلانند به شور از غزل شاد بهار
سحر از نغمه ی جانبخش هزاران برخیز
که ندارند مگر یاد ز میعاد بهار
قصد آزار دلم داشت خزان با دم سرد
آن تطاول همه رفت از نفس باد بهار
دل اسیر غم ایام مکن تا نکنی
خاطر آزرده ز نیلوفر آزاد بهار
ز چه امروز کله گوشه به عرشم نرسد
که صفایی است نصیب دلم از زاد بهار
خاطر از خاطره ی هجر مشوش نکنم
که دهد مژده ی وصل تو مرا یاد بهار
روزوشب همتی ازعشق طلب تاکه شوی
جرعه نوش درِ میخانه ی آباد بهار.
بازدید امروز: 643
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 821388