ترک یاری کردی و رفتی ، مگر از من چه دیدی؟
بی وفا! حرفی مگر از گل تو نازکتر شنیدی؟
خواستم گلبوســه ای از گلشن رویت بچینم
در گلو بغضـم شکستی ، بر جگـــر خارم خلیدی
پا کشیدی از من و هنگام رفتن یادم آمد
روزهایی را که دستی بر ســر ما می کشیدی
بعد از این سر زیر پر خواهم فرو برد از تألّم
ای همای آسمان پرواز کز بامم پریدی
بی وفایی چون تو را ایام در خاطر ندارد
تا رمیدی از بر من با رقیبان آرمیدی
ساقیا! امشب مرا ساغر ز می لبریزتر کن
خوب هنگامی به فریاد دل زارم رسیدی
شرمسار همدمی های تـــوام ای اشک گلگون
در شبــان بی کسی چون اختـــر از چشمم چکیدی
مانده ام بعد از جدایی بگذرانم زندگی را
با چه شوقی؟ با چه شوری؟با چه احساس و امیدی؟
کاشان ـ خردادماه 1360
بازدید امروز: 396
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 821141