گفت گاوی به صاحبش روزی
که فزون شد به قوزها قوزی
شدگرانتر ز پیش قیمت «ماست»
این دگر باعث تفاخر ماست
سخت امروز شادمان شده ام
چون که برتر ز ماکیان شده ام
حالیا دوره دوره ی بنده ست
به لبانم از آن جهت خنده ست
سالها از تفاوت و تبعیض
رنج بردم چو مردمان مریض
چه بسا خون دل نصیبم شد
هر تنابنده ای رقیبم شد
بعد از این مرغ را به بیضه ی خود
نیست فخری که هی کند قد قد....
پیر مرغی ز گوشه ی اسطبل
کرد قد قد نواخت یعنی طبل
کرد بالا به ناگهان سر خود
زد به هم بال و پر چو شوهرخود
گفت: ای گاو کودن نکره
چه غلط می کنی؟ بپا نپره!
غرّه برخود مشوز روز نخست
کاین تفاخر زآدمی نه زتوست
گر حقیقت پذیر و دانایی
درک کن نکته را به ایمایی
آب و شیر تو درسرای جفنگ
هست در ارتباط تنگاتنگ
از زمانی که رفت قیمت آب
تا ثریا ازین جهان خراب
قیمت ماست نیز بالا رفت
تو گمان می کنی که حالارفت
الغرض درجهان تنگ و شلوغ
که همه وعده ها شده ست دروغ
مردمان همدگر چپو کردند
افتخارات را درو کردند
تو چه نازی و من چرا نازم ؟
هست مفهوم یا بگم بازم؟
تو خود آزار من نیازارم
که «علی بیضتی» به لب دارم!
گرچه امروز گشته ای دلشاد
که شدی مطرح این مبراز یاد
«هرکسی پنج روزه نوبت اوست
بعد از آن روزگار نکبت اوست
گاو چون این کلام نغز شنود
ضرطه ای داد و جای خود بغنود!
بازدید امروز: 284
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819474