گفتمش یارب چرا باید دلم را خون کند
آن که با افسانه هایش خلق را افسون کند
غافل از تفسیر «لا اکراه فی الدّین» روز و شب
خلق را تعریف از «والتّین والزّیتون» کند
در دیار ما که یادش رفته کم کم پیشرفت
دردها را هر که دستش می رسد افزون کند
می زند بر ریشه ی ما تیشه دشمن از درون
رنجها را گر مضاعف دشمن از بیرون کند
روی منبر حرف های واعظ بی مایه کرد
آنچه با مغز جوانان باده و افیون کند
هر که می خواهد شفای دردهای جمع را
از دل و جان پیروی بایست از قانون کند
ناگهان از در در آمد شاعری قهّار و گفت:
از چه می پرسی چرا این چون کند آن چون کند؟
کار با عمّامه و قطر شکم افتاده است
خُم در این محفل بزرگی ها به افلاطون کند!
«خوش عمل» کم شکوه از وضعیّت موجود کن
خوف دارم دستگیرت محتسب اکنون کند
جرم محرز چون تو را افساد فی الارض است او
طبق حکم حاکم شرعت به دار از .......... ......!
بازدید امروز: 356
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 821101