تا در طواف کعبه ی الّا شدم
در نفی تن کوشیدم از خود لا شدم
پیموده وادی ها به نور معرفت
بر گونه گون اطوار ره بینا شدم
در قلزم فیض الهی چون صدف
پرورده با خود لؤلؤی لالا شدم
گنج قناعت را به کف آورده زان
فرمانروای ملک استغنا شدم
وانگه جمال بی مثال دوست را
از روشنی آیینه ی رخشا شدم
سودای اورا پخته در سر سربه سر
فارغ ز هر اندیشه و سودا شدم
وندر هوای وصل جانان دم به دم
جان دادم و وارسته از اهوا شدم
بر شاخ طوبای معارف نغمه خوان
در باغسار علّم الاسما شدم
از تخت لاتلقوا فراتر برده رخت
برتهلکه ی جان ضربه زن یکجا شدم
در حلقه ی تسلیم قول پیر را
گویای آمنّا و صدّقنا شدم
او را که درس عاشقی آموختم
مصداق قد صیّرته عبدا شدم
تا خلعت مُثلی ز رحمت بخشدم
حکم اطعنا را ز جان شنوا شدم
بگسسته بند از پا و با بال جنون
عیسی صفت زی عالم بالا شدم
زافرشتگان عالم بالا بسی
برتر ز فضل تاج کرّمنا شدم
در کوثر نور الهی غوطه ور
از جلوه ی خورشید اعطینا شدم
این مرتبت زان یافتم کز ابتدا
مدحتسرای حضرت زهرا شدم
معصومه ای کز مهر روزافزون او
فارغ ز هر تشویش در دنیا شدم
وز پرتو نور هدایتهای او
سر چشمه ی توحید را جویا شدم
تا جاه و حشمت یافتم از درگهش
والاتر از اسکندر و دارا شدم
در مکتب عشقش به رای تیزبین
داناتر از قسطای بن لوقا شدم
تامدح اورا پیشه کردم «خوش عمل»
بر روی دل درهای حکمت وا شدم.
بازدید امروز: 452
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819642