بافت زنجیرمرا با مو عمو زنجیرباف
پشت کوه انداخت ازهرسوعمو زنجیرباف
چون که باران مصیبت ریخت ازهفت آسمان
مانددرسیلاب تازانوعمو زنجیرباف
بسکه زخمش ازپی زخم آمد وبردل نشست
چاره اش کی بود با دارو عمو زنجیرباف
روزگاری درجوانیهای من چون لعبتان
بود زیبارو،کمان ابرو عمو زنجیرباف
ازبهاران تابهاران دربسیط سبزه زار
جست وخیزی داشت چون آهو عموزنجیرباف
کرد انواع غذاها را حرام خویش و خورد
نان جو همراه آش آلو عمو زنجیرباف
پول هم گربوددرکوی و خیابان روی هم
داشت کی دردست خودپارو عمو زنجیرباف
زیرلب میخواند گهگاهی ، دلش تا واشود
شعرهای خواجه و خواجو عمو زنجیرباف
زیر پای هرکه را ازمعرفت بیگانه بود
روز و شب میکرد خوش جارو عمو زنجیرباف
پیروانی داشت جان آگاه و یک دل یک زبان
از دیاربکرتا جامو عمو زنجیرباف
دست دریک کاسه با شیطان نبود ونیزنیست
با «ترامپ» و با «نتانیاهو» عمو زنجیرباف
داشت«ربّ اغفرلنا»برلب چو پیرما وگفت
«لااله»ی قبل «الّاهو» عمو زنجیرباف
بی نیاز ازسیخ ومیخ و رمل واسطرلاب کرد
دریسارو دریمین جادو عمو زنجیرباف
گاه پیری درمرورخاطرات خسته ام
نیست دیگر ردّپایش،کو عمو زنجیرباف؟
بازدید امروز: 61
بازدید دیروز: 146
کل بازدیدها: 821896