شبها و روزان ملال آور
با مردمانی مسخ و بی باور
دلها همه آیینه اما تار
تکرار در تکرار در تکرار
محبوس این زندان بی روزن
می سوزم از داغ جدایی من
تا چند لولیدن در این مرداب
ای مرگ ای زیبا مرا دریاب.