سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بس که از دست گرانی کرده ام فریاد بنده

دور از جان شما بگرفته ام غمباد بنده

سخت گیر افتاده ام در دام بس شیّاد بنده

هم به خلوت ، هم به جلوت، می زنم هی داد بنده:

در چنین دوران که باشد مرگ آنی رایگانی

تا به کی خواهی بمانی؟ای گرانی...ای گرانی!

***

محتکر تا جلوه گر در کوچه ی ما وشما شد

خانه ی مستضعفان پاپتی ماتمسرا شد

مجمع تصمیم گیری هم در این مورد به پا شد

وعده ها دادند بر ما اولیاء ، باد هوا شد

لامروّت کرده ای با محتکر محکم تبانی

تا به کی خواهی بمانی؟ای گرانی...ای گرانی!

***

کارمند مفلسی دیشب ز فرط کم حواسی

رفت از یادش ، رود دنبال کالای اساسی

همسرش می زد به فرقش لنگه کفش ناسپاسی

می سرود اینگونه اوهم با زبان دیپلماسی:

آبرو بردن تو از ما گرچه اکنون می توانی

تا به کی خواهی بمانی؟ای گرانی...ای گرنی!

***

نان گران ، بنشن گران ، میوه گران، مردن گرانتر

بی کلاهش کلّه مانَد هر که باشد بی زبانتر

هست تابوت ضعیفان از توانمندان روانتر

قامت ما زیر بار این گرانی ها کمانتر

هر شب و هر روز گویم با زبان بی زبانی:

تا به کی خواهی بمانی؟ای گرانی...ای گرانی!

***

نیست ارگانی که با دیو گرانی در بیفتد

شاه هم باشد اگر از کلّه اش افسر بیفتد

هر که با آن در بیفتد جان مولا ور بیفتد

باش تا این ماجرا در عالم دیگر بیفتد

می توانی گفت حالایی که در دنیای فانی:

تا به کی خواهی بمانی؟ای گرانی...ای گرانی!





تاریخ : شنبه 98/4/8 | 8:33 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر