سفارش تبلیغ
صبا ویژن


یاد ایّامی که از ما دوستان را یاد بود
روحمان از قید و بند زندگی آزاد بود

چشمها پر نور و غمها دور و جانهادر سرور
سینه ها پرمهر و سرها سبز و دلها شاد بود

در کنار جویباری ، سایه سار گلبنی
باده پیما حرفهامان هر چه باداباد بود

در دل ویرانه گر بیتوته می کردیم ، باز
شادمان بودیم چون میخانه مان آباد بود

در کنار باده ی شورآفرین تلخ وش
لحظه ها شیرینمان از قصه ی فرهاد بود

پیر دائم مست دل بیدارمان یادش بخیر
در طواف خمّ می هم از پی ارشاد بود

دست در دامان رند باده نوشی می زدیم
گر جهانی جمله با ما بر سر بیداد بود

بیدلاگو ناصح بیدل که بادش تلخ کام
پندمان می داد اما پیش ما چون باد بود

دور گردون جمع ما را چون بنات النّعش کرد
ناخوشی تا بود از این خصم بی بنیاد بود

دختر رز را که شو نادیده زندان کرده اند
چیست جرمش؟گفت زاهد باده اش نوزاد بود

دم به دم نوروزهامان یاد کز میخانه ها
هر که می آمد به آهنگ مبارکباد بود.




تاریخ : سه شنبه 98/12/13 | 12:15 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر