سفارش تبلیغ
صبا ویژن


در انحنای جاده زنی ایستاده است
«تقسیم» بر دو مرد
دارد فصول خاطره را «جمع» می کند
با «ضرب» شست حادثه «منها» ی عشق خود
زن محو می شود!
*****************
پا به پای آهوی جوانی ام
با نشاط و شیطنت قرین
از تمام دشتهای گنده پیر خفته
طرد می شوم
مادرم به خنده می دهد نوید
با تحمل مصائبی چنین شگرف
مرد می شوم!
***************
آیینه در برابر من قد کشید
تا خود را در من ببیند
من شکستم
آیینه شکست
هزار آیینه
در برابر هزار من
قد کشید!




تاریخ : پنج شنبه 99/6/27 | 8:56 عصر | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر