سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نیست جایی امن مردعشق را دیگر زمین
تا که از هرسو هجوم آورد دردی در زمین

خواند پیر باده نوشان بارها در گوش دل
ما همه بازیچه ایم و هست بازیگر زمین

روز و شب غیر از ملال خاطر از ساقی نیافت
هر که در میخانه افتاد از کفش ساغر زمین

در شبیخون هوس همواره گوش آویز دل
بود چون مضمون شعری شوم و شرم آور زمین

امّهات سَبعه چون آباء عُلوی رنجه اند
تا که شد نسبت به هر فرزند بی باور زمین

یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بشمرم
شرح این فرزانه این جانانه این مادر زمین

چون گل خوش رنگ و بویی کز بهار افتاده دور
در خزان نامرادی می شود پرپر زمین

بارها در جبهه ی نامردمی ها بوده است
در دل تاریخ چون سرباز بی سنگر زمین

اسب سرگردان دل کابوس گرگی دیده است
کاینچنین بی شیهه می کوبد سمش را بر زمین

هفت دریا شد مرکّب هفت جنگل شد قلم
تا که چون شعری سزا شد ثبت در دفتر زمین.




تاریخ : چهارشنبه 99/8/7 | 9:47 صبح | نویسنده : عباس خوش عمل کاشانی | نظر