(1)
ای کبوتر سپید سینه سرخ
یک نفس برای من بخوان
در ترانه های جان شکار تو
راز جاودانگی نهفته است
می رسد بهار و هیچ شاعری هنوز
جز تو
شعر قابلی برای او نگفته است
*
ای کبوتر رها در آسمان
کاش چون تو بودم از قفس رها
مثل روحواره ای که بال می کشد
بر فراز کوهها و درّه ها
در بهار پا به راه آشنا
*
ای کبوتر سپید سینه سرخ
کاش چون تو نور
-این همیشه پاک را
مثل می ز جامهای آسمان
می گرفتم و به نوش نوش جاودانگی
جار می زدم
بق بقوی عشق را
جار از بهار تا بهار می زدم
*
ای کبوتر سپید سینه سرخ
کاش چون تو شادمان گذشته را
می زدودم از مسیر خاطرم
کاش باد دوره گرد
با نثار عقد شبنم سحر
زینتی چنان که داده شهپر تو را
می فزود بر پرم
کاش مثل نغمه های تو
نغمه های من
بر فراز باره ی زمین
نذر کوه و جنگل و صحاری غریب می شدند
*
ای کبوتر سپید سینه سرخ
نغمه سر کن و ملال خاطر مرا
منتشر کن از فراز آسمان ...
گوش جان سپرده ام به آنچه خوانده ای
در بهار جاودان
پیش من اگر نمانده ای
ای کبوتر سپید مهربان.
""""""""""""""""""""""""""""""""
(2)
چیست در دامنه ی کوه گل سرخ؟
شاید نغمه ی چوپانی است
در تنهایی هایش …
شاید خاطره ی زخمی شاهینی است در قلّه
که می میرد …
شاید خواهش رودی است که می پوید
یا که شاید نجوایی است از عاشق شبگردی
که شباهنگام
دل به دریا زد و سر بر کوه نهاد
*
از خود گل باید پرسیدکه چیست؟
و تو می پرسی و گل می گوید:
نغمه و خاطره و خواهش و نجوا
که تو می گویی ، هستم
زیرا
نقش جادویی «او» یم
و به شعری می مانم
که شبی گفت و پراکند در این صحرا.
معنــــویّـــــات رفتــــه از خــاطـــر
زنـدگــی رنـگ مـــادّی شده است
همــه بی اعتنــا بـــه مـــردن هم
مرگ یک امــــر عـادّی شده است
***
وای بـــر مــــا که سال های اخیر
در حـــق هـم مــدام بـــــد کردیم
نه فقط روح و جسم خود کشتیم
سایه ی خویش هـم لگــد کردیم
***
مبتـــلا در بـــــلا نمــی پــرسیـم
از تو یـارب دلیل و علّت چیست؟
ولی ای مهــربــان تـرین یـــاران
حـــقّ مــا مردن به ذلّت نیست
***
رحــــم کن بــار دیگر ای رحمان
بلکـه آدم شـــدیـــم دیگــر بـــار
بجلالت قسم که سنگین است
«کــرونـــا» را ز دوش مـا بردار.
ای مرگ که ایستاده ای پشت درم
تا چنگک خــود فــرو کنی بر جگرم
تسلیــم نمی شوم به این آسانی
بــرگــرد بــرو وگــرنــه .... بِــدَرم!
??????
ایران من از چه روست زاری هایت؟
ای من به فدای اشکباری هایت
پرواز خوش کبوتران تو چه شد؟
کو نغمه ی دلکش قناری هایت؟
??
ایران من از چه خسته ات می بینم؟
با بال و پر شکسته ات می بینم؟
در ماتم دخترت پریشان گیسو
در سوگ پسر نشسته ات می بینم؟
??
ایران عزیز من قرار تو چه شد؟
آن روح صبور و بردبار تو چه شد؟
چندیست خزان نشسته درجان وتنت
نوروز مبارک و بهار تو چه شد؟
??
ای مام وطن که بر تن ما جانی
هم عشقی و هم امید و هم ایمانی
هر چند که سوگوار فرزندانی
قربان شومت که تا ابد ایرانی
??
دارم به دل ای مام وطن سوز تو را
اندوه هزاره های دیروز تو را
امروز تو گر چه تلخ تر از هر روز
اما نبرم ز یاد نوروز تو را.
?? ??
به گورستان گذر کن تا ببینی
چه بسیارند آنانی که مردند
چه گلهای دل افروز بهاری
که از باد خزان ناگه فسردند
بسا فرد عزیز خانواده
که در دهلیز تاریکش فشردند
زن ومرد و جوان وپیر و کودک
از این دنیای دون با خود چه بردند
به غیر از رزق مقسوم مقدر
طمع ورزیده یا قانع نخوردند
چو رنگ مرگ پیدا شد یکایک
حنـای عاریت از کف ستردند
سراسر زندگی شان لحظه ای بود
اگرچه روزو شب را می شمردند
نمی گوید کسی این خیل اموات
بلوچ و ترکمن یا ترک و کردند
لباس آخرت را کس نپرسید
کنف پوشیده بــر تن یا که بردند
اگر شاه وگدا، دارا و نادار
اجل وقتی که آمد جان سپردند.
بی تو دانی برمن ای گل روزوشب چون می رود؟
جای اشک از دیدگانم متّصـل خـون می رود
از جنونی کز غــم عشقت گریبانم گرفت
خنده گر آید سراغم گریه بیـرون می رود.
ســـــــری کـــــه ســــــــروری کائنـــــات بـــــا او بود
ز نــــاسپــاســــــــی امّــــت بــــــه روی زانـــــو بود
دلی کــــه مخــــــزن اسـرار غیـــب بـــود و شهـــود
شکستـــــه از غـــــــم یــــــار شکستـــه پهلـــو بود
گـــل محمّـــــــــدی گلشـــــــــن جــــــوانمــــــردی
کــــــه داغـــدیـــده ی یــــــاس کبــــود خوشبو بود
فـــــدای آینـــــه ی «هـــل اتــی علــــی الانسان»
کـــــه از بــــــرای بشـــــر جـــاودانــــــه الگـــو بود
فنــــا کننــــده ی باطل کـــــه در قلمـــــرو حـــــــق
بــــــــرای خاطــــــــر اسلام در تکـاپــــــــــو بــــــود
بـــــه روز عـــــدل مجسّـــــــم ببیـــن چـــه آوردنــد
جمـاعتـــــــی کـــــــه طلبگارشــــان تــــــــرازو بود
خلافــت و فــدک از اوی و همســـرش شــد غصب
کـــــه دوره دوره ی دیــــــن پـــوستیــــــن وارو بود
علــــــی نبــی نــــه ولی نــــور چشم جمله رسل
علــــــی خــدا نــــه ولــــی بهتریـــن خــداجــو بود
علــــــــی یگانــــــه ی اعصـــار در قلمـــروعشــق
علـــــــی تجلّـــــــــــی دادار از فــــــراســــــو بود
خوشا کسی که چو من ورد صبح و ظهر و شبش
هماره زمزمــه ی یـــاعلــــــی و یــــاهــــــــو بود.
بس که بـد بودیم و بــد کردیم نازل شد بلا
گیرم اوّل بار سر بر کرد از «یووهان» چین
تا که باز آید سلامت در جهـان رو بـه موت
تـــوبـــه بـایـد کـرد بـر درگاه ربّ العالمین.
یاد ایّامی که از ما دوستان را یاد بود
روحمان از قید و بند زندگی آزاد بود
چشمها پر نور و غمها دور و جانهادر سرور
سینه ها پرمهر و سرها سبز و دلها شاد بود
در کنار جویباری ، سایه سار گلبنی
باده پیما حرفهامان هر چه باداباد بود
در دل ویرانه گر بیتوته می کردیم ، باز
شادمان بودیم چون میخانه مان آباد بود
در کنار باده ی شورآفرین تلخ وش
لحظه ها شیرینمان از قصه ی فرهاد بود
پیر دائم مست دل بیدارمان یادش بخیر
در طواف خمّ می هم از پی ارشاد بود
دست در دامان رند باده نوشی می زدیم
گر جهانی جمله با ما بر سر بیداد بود
بیدلاگو ناصح بیدل که بادش تلخ کام
پندمان می داد اما پیش ما چون باد بود
دور گردون جمع ما را چون بنات النّعش کرد
ناخوشی تا بود از این خصم بی بنیاد بود
دختر رز را که شو نادیده زندان کرده اند
چیست جرمش؟گفت زاهد باده اش نوزاد بود
دم به دم نوروزهامان یاد کز میخانه ها
هر که می آمد به آهنگ مبارکباد بود.
«کــــــرونـــــا» را ببیـــن ورم کرده
گـوش هـا تیـــز و دُم عَلَـــــم کرده
زادگاهش اگـــــرچـــه چیـــــن اما
لانـــه در کشــــور عجــــــم کرده
*
گـــرچــــــه آزار مـی دهـد مــا را
خواســـت بلعیــــد کلّ دنیـــــا را
وای بـــرما اگـــر که بـا عجلـــه
از گلیمش فـــــرا نهـــــد پـــا را
*
شهر تا شهر جملـه قم شده ایم
می امراض را چو خـم شده ایم
افتخــــــاری نــدارد امــــــا مــا
در جهــان رتبه ی دوم شده ایم
*
ها که بدتر ز هر بـــدی کرونا
دیــــو پتیـاره ای ، ددی کرونا
با چنین ژست و با چنین هیبت
حــال ما را به هم زدی کرونا
*
ناسزا برتو ذکرعــادی ماست
خوشترین نغمه ی جهادی ماست
نه فقط من که جمله می گویند
شب مرگ توروزشادی ماست.
بازدید امروز: 113
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819303