نسیــــم فــــرودیـــــن ، اگـر بـه در زند
درخــــت گل کنـــــد ، پــــرنـــده پر زند
ز هایهـــــوی مــا ، بـه گفتگـــــوی مــا
ز خاک تیـــره گــــون ، بنفشه سر زند
ز بـانگ هلهلــــه ، دوبــــاره چلچلـــــه
بــــه دوردستهــــا ، دم از سفــــر زند
ز بــــاده بــرفــروز ، پیــــالــه هـای ما
شــراره هــای مـی ، به غم شرر زند
سپنـــددانـــه را ، بــه مجمـــر افکنید
مبــــاد تــــا کسی ، به مــــا نظر زند
بــزن چغـانـه ای ، بخــوان تـرانـه ای
که طعنــه شعــر تــر ، به نیشکر زند
بهـــار را بگـو ، بیـا که «خوش عمل»
به جای دست غم ، گلی به سر زند.
*زمستان 1358 ـ کاشان.
به پــــرچــــم وطـن خـود نمی زند آتش
مگرکه بی شرف و بی مرام و هرجایی
کـــه ایـن معامله حتـــی نکرده و نکنند
به پـــرچــم خودشان دزدهای دریایی!
روز و شب در پناه آینه ها
می روم پا به راه آینه ها
چشمه ی عشق جوشد از دل من
زیر لبخند ماه آینه ها
خوش بحال دلی که خاطره پوست
در مسیر نگاه آینه ها
می رسد با هزیمت شب جور
نورباران پگاه آینه ها
برکه و ماه و رقص ماهی هاست
تا قیامت گواه آینه ها
تیرگی راشکست ، محتوم است
در هجوم سپاه آینه ها
غل و زنجیرهای وحشتبار
مانع دیدگاه آینه ها
حلقه در حلقه ذوب خواهد شد
با شرربار آه آینه ها
جز نشان دادن حقایق محض
چیست آیا گناه آینه ها
که به سنگ غرور می شکنند
دل خورشیدخواه آینه ها؟!
واژه هـــای شعــــــرم را ، دانه دانه خواهم گفت
شهر شهر خواهم رفت ، خانه خانه خواهم گفت
آنچــــه در خــــزان دیـــدم ، در طلـــــوع فروردین
با چکامه خواهم خواند ، در تــرانـه خواهم گفت
رازهـــــای پنهــــــان را ، آشکـــار خـواهــــم کرد
قصّـــه هـــای عریـان را ، شاعرانه خواهم گفت
در زلال چشمانت ، نقـــش عشــق خواهم دید
بــــاز هـــــم غزلهـــایی ، عاشقانه خواهم گفت
بوسـه بوسـه ی لذّت،بی بهانه خواهم خواست
خواهـش دل خـــود را ، بی بهانه خواهم گفت
تـــــا بـــه خنـــده بنشیند ، غنچه ی لبت ، دائم
ازشکوفه خواهم خواند،ازجوانه خواهم گفت.
*دی ماه 1358 ـ کاشان
چو میرد «خوش عمل» گویندبدخوپیرمردی بود
به بازار ادب خنزر فروش دوره گردی بود
هیولایی ، دگر آزار موجودی ، بد اخلاقی
که دارای دلی بدخواه با برخورد سردی بود
به باغ جانفروز آفرینش زاوّل خلقت
الی تا وقت رفتن تکدرخت خشک و زردی بود
نه با شیطان نفس خویش بل با صالح وطالح
به شمشیر زبان هرروز وهرشب درنبردی بود
صراط مستقیمش پیش رو ، اما به راه دل
وداع عقل و بینش کرده چابک رهنوردی بود
گمان میکرد دردنیای شعرونثر چیزی هست
ولیکن عاقبت معلوم شد موجود طردی بود
چنان از مردوزن،پیرو جوان یکسربدش گویند
که گویی غول بیشاخ ودمی درطرح مردی بود
نمی گوید یکی از راه انصاف و جوانمردی
که هرچه بود او هم دردلش همواره دردی بود!
«قم» عزّ و شرف ز نام اسلام گرفت
در دامـــن سبـــز شیعــه آرام گرفت
وز برکت مضجـــع شما بــــانـــو بود
دروازه ای از بهشت اگــر نـام گرفت.
*شاعران نسل اوّلی...نسل دومی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعرهایشان هنوز
بوی نای مرگ می دهد
بوی تند سدر و عطر ارتحال
در سکنج مرده شورخانه ها
بعض شاعران نسل اوّلی
-نسل دومی
از فلان حماسه باز خاوری بگیر
تا فلان حماسه سازمفلق قمی
*
قیصر امین پور
در این میان
چیز دیگری است
ناگزیردر گریز دیگری است
او هر آنکه بود
یا هر آنچه بود
شاعر حماسه های بی دروغ بود
لنگه ی فروغ بود
*
احمد عزیزی از کدام نسل بود؟
بی بدیل بود و جنس اصل بود
گرچه من هنوز مانده ام
شطحهای او
شعر بود
یا که شعرهای او
همتراز شطح بود!
هر چه هست و بود
آدمی همیشه فوق سطح بود...
*
خوش به حال شاعران صادقی که شعرشان
در قلمروی شهادت و شهید بود
آنچه یادگار مانده از کلامشان
یادنامه ی دلاوران روسفید بود
*
یادشان بخیر
شاعران رفته یا نرفته
اعتبارشان یکی است
قلّه های افتخارشان یکی است
دست زیر بارشان یکی است
در خزانه ها و در خزینه ها
سکّه ها و تاسهای اقتدارشان یکی است
یادشان بخیر
شاعران مرده ی هماره زنده مان
شاعران زنده ی همیشه مرده مان
یادشان بخیر....
محمدحسین خوش عمل.
بازدید امروز: 312
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 825382