کبوتر شاخه ی زیتون به منقار
نیــامـد مثل پـــار و مثل پیـــرار
مگر کردند او را نـــدبه خوانان
سحرگه تیـربـاران پای دیوار!؟
خـداونــدا چـــراغ خـونـه ام کو؟
شفــابخــش دل دیـونـه ام کو؟
خزونه شــور مرگامرگ گلهاس
بـرای زنــده موندن بونه ام کو؟
ما شیعــه هوای همدگر را داریم
بـا گریه صفــــای بیشتر را داریم
حاشا که به اسلام گزندی برسد
تا مــاه محــرّم و صفـــر را داریم.
گل بستان مجتبی قاسم
راحت جان مجتبی قاسم
در چمنزار فأستَقِم لاله
غیرت آموز سیزده ساله
روز عاشور نزد عمّ عظام
رفت و گفت ای تجسّم اسلام
آتش افتاده در دل تنگم
مرحمت کن اجازه ی جنگم
بی معین پیش دشمنان پلید
نتوانم امام خود را دید
به ره دوست گر نه جان سپرم
شرمسار از شما و از پدرم
چون ز قاسم شنید این سخنان
پسر قاسم جحیم و جنان
دیده پر اشک و دل قرین گداز
رو به او کرد این کلام ابراز:
سرو رفتار ماه منظر من
یادگار حسن برادر من
مزن آتش به جان و دل بیشم
از برادر امانتی پیشم
گر شود از سر تو مویی کم
چه کند از غم فراقت عم؟
کم کن از مرگ شرح مشتاقی
در حریم حرم بمان باقی
با عمو گفت قاسم بن حسن
بار دیگر سخن به وجه حسن
کای عمو بعد مرگ اکبر تو
گل پرپر شده برابر تو
تاب ماندن کجا دلم دارد
زندگانی چه حاصلم دارد؟
جانم از جان او نه شیرین تر
خونم از خون او نه رنگین تر
آتش دل چگونه سرد کنم؟
رخصت اکنون بده نبرد کنم
چون که ابرام او برای غزا
دید فرمود سیّدالشهدا:
ای به مردانگی سپرده صراط
از شهادت تو را چه استنباط؟
وی نموته تو در جهان بینی
مرگ خود را بگو چه سان بینی؟
گفت قاسم:فسم به حضرت دوست
که شهادت به چشم من نیکوست
هیچ از مرگ خود نیندیشم
هست احلی من العسل پیشم
گفت و اذن جهاد از عم خواست
زخم دل را ز مرگ مرهم خواست
رزم را چون ز جان مهیّا شد
سیّد عشق اذن فرما شد
پا چو در عرصه ی جهاد نهاد
تاج عزّش به سر نهاد جهاد
تا به جایی که در تنش جان بود
دشمنان را ز تن سرافشان بود
شیرزاد حسن به وجه حسن
رزم جانانه کرد با دشمن
به زمین تا ز صدر زین افتاد
حلقه ی عشق را نگین افتاد
چون که شد غرق خون رخ ماهش
بر سر آمد حسین آنگاهش
با دلی پر شرار شاه امم
جسم او برد در خیام حرم
داد جا در جوار اکبر خود
پاره های دل برادر خود
پرده افکند و دیدگان را بست
در میان دو دسته گل بنشست
بر دو پروانه چشم دوخت چو شمع
دل و جان حسین سوخت چو شمع
نوحه خوان بیش از این مگودیگر
به دل عالمی زدی آذر.
گر به عالم نهضت خونین عاشورا نبود
در دیاری پرچم آزادگی بـرپـا نبود
آب می نوشید اگر عبّاس از شطّ فرات
تا ابد شرمنده ی لعل لبش دریـا نبود
هیچ داغی غیر داغ اصغر شیرین زبان
بر امام عاشقان دلسوز و جـانفـرسانبود
کربلا در کربلا می ماند چون نخلی غریب
گر به شام و کوفه نطق زینب کبری نبود
نهضت سرخ حسینی این تداوم را نداشت
خطبه ی سجّاد اگر همراه با افشـا نبود
«ما رایت الّا جمیلا» گفت زینب با عـدو
عشق را زیباتر از این منطق گویا نبود
دفتر پیروزی حق خطّ باطل می گرفت
گر به خون پاک هفتادودوتن امضانبود
افتخار این بس که نقش پرچم عدل و شرف
شیعیان را جز پیام ظهر عـاشـورا نبود
با نوای جانفروز «یا لثارات الحسین»
در گذرگاه حوادث کربلا تنها نبود
پای در گل تا ابد می ماند رهوارحیات
گر عنـایـات حسینی دستگیر مــا نبود.
*به مناسبت پانزدهمین سالروز درگذشت مادر مهربانم «عزّت بانو» که در سالروز رحلت پدر عزیزم پس از 22 سال تحمّل رنج فراق به دیدارش رفت.مادر 73 ساله بود ؛ اما پدر در 45 سالگی جوانمرگ شده بود:
مــــادرم را خــــدا بیـــامــرزد
که زنـی مهربان و صادق بود
همســری با وفــا برای پــدر
پدر او را همیشه عاشق بود
مـــادرم مهـربـانتـریـن مــادر
مـــادرم یک گل شقایق بود!
در جاده های وحشت
رهپوی ناگزیرم
یک واحه دود و آتش
پیداست در مسیرم
با دستهای خائن
آن دسته های رهزن
بر چتر گل کشیدند
یک پرده دود و آهن
*
دروازه ای گشودند
از عشق تا جهنّم
آن دستها که بستند
بال پرنده را هم
*
تا شهر دوستی ها
یک گام بیشتر نیست
یک گام قدر یک قرن
قرنی که جزخطر نیست
*
از خویش می گریزم
ماندن ملاک شرم است
دستم اگر چه خالی
پشتم به عشق گرم است.
یـک عمــر در محـــرّم دوران زنـدگـی
گفتیم یـاحسین و نبـودیـم بـاحسین
صد سال هم اگر گذرد با چنین روال
جان حسین فاصله داریم تـاحسین.
انقلابی از پی احیای دین دارد حسین
لشکری آماده با عزم متین دارد حسین
تا رهاند امّت جدّ خود از سردرگمی
چلچراغ روشن حقّ الیقین دارد حسین
ذیل فرمان مطاعش صد سلیمان حشمت است
هفت اقلیم جهان زیر نگین دارد حسین
تا که در تاریخ جریان نفاق افشا کند
کوششی همچون امیرالمؤمنین دارد حسین
در شمار آستان بوسان خود هر صبح وشام
همره فوج ملک روح الامین دارد حسین
هست تا صبح قیامت روز استکبار تار
تا هوای نهضت مستضعفین دارد حسین
بوسه بر لبهای اکبر داد در ظهر عطش
با لب جانپرورش ماءمَعین دارد حسین
با تلاوت کردن آیات قرآن روی نی
بانگ وحدت آفرین دلنشین دارد حسین
بهر استقرار کانون ولایت بعد خود
جانشینی همچو زین العابدین دارد حسین
بر خلاف دوستانی رادمرد و سرفراز
دشمنانی شوربخت و شرمگین داردحسین
با کلام «ما رأیتُ...» بهر امحای یزید
همچو زینب خواهری شورآفرین دارد حسین
قدر یک ارزن هراسش نیست از سوءعمل
«خوش عمل»وقتی که روزواپسین داردحسین.
بازدید امروز: 635
بازدید دیروز: 384
کل بازدیدها: 821380