قصیده ی موشّح «یکصدمین سال تولد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی»*
(از به هم پیوستن حروف اول مصراعهای اول قصیده عبارت در گیومه به دست می آید)
_____________________________________
یاد باد آن حکیم عالی شان
فیلسوف و مفسّر قرآن
که درخشد به نام او جاوید
آفتاب منیر «المیزان»
صدف گوهران علم و عمل
درج اندیشه های جاویدان
دانش از او گرفته شوکت و فر
بینش از او ستانده رتبه و شان
موج رویین عشق را دریا
اوج شاهین عقل را کیهان
یادگار رجال اعرافی
پاسدار معارف ایشان
نور چشم «صهیب» و «فارابی»
قوّةالظهر «صدر» و «بوریحان»
سبز اندیشه ای که سبز ازاوست
کشتزار مکارم انسان
ادب آموز مکتب توحید
نکته اندوز مذهب عرفان
لیلةالقدر علم و حکمت را
مطلع الفجر تا ابد رخشان
تابش آفتاب استدلال
جلوه ی قاطعیّت برهان
وحدت آیین وحده گویی
که ز کثرت نبود سرگردان
لبن از ثدی معرفت داده
دایه اورا به مهد و در دامان
در طریق کمال انسانی
راه پیموده عاری از نقصان
عجبی نیست گر که از دل او
سیلان کرده چشمه ی حیوان
لطف این چشمه هرکه دریابد
نیست در وادی طلب حیران
آخر آنجا رسد که خوانندش
آرمانشهر وادی امکان
معرفت هرکه داشت خواهدبود
همچو علّامه نوربخش جهان
همه او را ز دل مدایح گو
جمله اورا زجان مناقب خوان
سالها ای که از محبت او
سینه افروختی چو آتشدان
یاد و نامش نبردی از خاطر
مهر او بود در دلت پنهان
دامن از گوهر ولایت پیر
خواهی آکنده گرزبخت جوان
مدد ازحق طلب که درطلبش
پای ازسرکنی سرازدل وجان
حسن معنا اگر که دریابی
رهی از بند لفظ بی خلجان
می کند نور معنویت دوست
دلت آیینه خانه ی یزدان
دردها گر رسد هزار هزار
به یکی پرتوش کند درمان
حبّذا پیرما که در همه عمر
نشد از علم و حلم روگردان
سرزد ازمشرق دلش هوری
که به مغرب رسید پرتو آن
یکّه تازی که درعلوم وفنون
سره بود و سرآمد اعیان
نامداری که هست وخواهدبود
تا قیامت یگانه ی دوران
طلب از روح خلد منزل او
کند آنکو دعا به شادروان
برکتها از آن دعا رسدش
همچو آلاء ایزدی الوان
آری آن نفس مطمئنّه که هست
نفسش نفحه ی نفیس جنان
طلب از ذات اقدس باری
نکند جز شفاعت یاران
بر وی از ما سلام بی تأخیر
بر وی از ما درود بی پایان
الله الله که خوش عمل تاکرد
مدح علّامه زیو ر دیوان
یافت در زندگی گهرهایی
چو دل اهل معرفت تابان
یادگاراست این قصیده ازاو
به مدیح حکیم عالی شان.
در هفت آسمان
یک ستاره نبودش
مردی که خورشید را به سخره گرفت
و با تیری در کمان
به جدال ماه رفت
که پلنگ خفته در او
رویای کوه را به کویری پیوند زند
که کفتارهایش
توله از توله باز نشناسند
هنگام که
ماه در محاق باشد
و خورشید
خاطره ای گر گرفته در کابوسهای شبانه اش
***
امروز بی ستاره ترین مرد
سه تار خاطره هایش را
به یاد اردکی می نوازد
که جوجه های رموکش را
هدیه به کفتارها داد
و هفت آسمان به هم برآمد.
*ابیاتی از منظومه ی«معراج نامه»:
ای که در دنیا به گرداب غمی
آرزومند حیات خرّمی
هم غم روزی خوری هم کارخویش
مانده ای در چنبر افکار خویش
با دعا مأنوس شو کز غم رهی
بر تو روی آرد نشاط و فرّهی
با محمّد گفت در قرآن خدا
کای نبی غافل نمانی از دعا
گوش بر صاحب انابت می کنم
گر بخوانیدم اجابت می کنم*
هر که با نور دعا مأنوس شد
کی ز درگاه خدا مأیوس شد؟
باز کن گوش ای مراد معنوی
کز خدا «اوفوا بعهدی» بشنوی
گفته ای در عالم ذر چون بلی
نیست مقبول ار بگویی لفظ لا
در نظر دارد خدا را گر بشر
ذات حق زو بر نمی گیرد نظر
گفت ابراهیم ادهم را یکی
کای مراد هرچه در عالم زکی
کبریا را هرچه می خوانیم بیش
از اجابت نیست ما را کار پیش
گر حجابی در میان ایدوست نیست
راز این پاسخ نفرمودن ز چیست؟
ابن ادهم گفت راز ماجرا
با گروه قائل ذکر و دعا
کای جماعت گرچه او بشناختید
عمر اما با تمرّد باختید
گر که بشناسید و فرمانش برید
بر نمی گردید زان در نا امید
آشنا هستید با قرآن او
بی عنایت لیک بر فرمان او
گر به دستورات قرآن کریم
جملگی گردن نهید ای اهل بیم
گوش بر ذکر و انابت می کند
هر دعایی را اجابت می کند...
*«ادعونی استجب لکم»:بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا....قرآن کریم/سوره ی غافر/آیه ی 60
بازدید امروز: 379
بازدید دیروز: 209
کل بازدیدها: 819569